۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

با گرامیداشتِ نام و یاد نیکِ رضا شاه بزرگ ...



مهم‌ترین خدمت رضا شاه به ایران و ایرانی ایجاد امنیت در مملکت بود که بدون آن هیچ اقدامی در هیچ کشوری مقدور نیست.

پیش از رضا شاه اصلا در کشور امنیتی وجود نداشت.

واقعا قانون جنگل حاکم بود و هر کس که دستش می‌رسید، مردم را می‌چاپید.

در سراسر کشور علاوه بر آخوندها که با ظلم و جور و غصب اموال دیگران و دخالت در همه‌ی امور دمار از روزگار همه درآورده بودند،

در هر قسمت روسای ایلات و عشایر حاکم مطلق بودند.
و چون راه عبور دیگری وجود نداشت، مردم مجبور بودند از راههایی که از کوهستان می‌گذشت، با الاغ و قاطر و اسب سفر کنند، یا کالاهای تجارتیشان را حمل کنند.

در منطقه‌ی نفوذ هر ایل چند گردنه وجود داشت که به وسیله نوکران خان اداره می‌شدند که اموال مردم را به غصب می‌بردند. البته اگر کسی کوچکترین مقاومتی می‌کرد، در جا کشته می‌شد.

از عواید اصلی این «سر گردنه گیری» دو قسمت به خان تعلق داشت و یک سوم هم به خود سر گردنه بگیر. این «حق» سر گردنه بگیر از حقوق مسلم و شناخته شده بود.

مثلا در بین بختیاریها هر «خانواده» از خوانین 6 گردنه در اختیار داشتند که پس از مردن خان بین وارثانش تقسیم می‌شدند.
این گردنه زدن در نقاطی معمول بود که هنوز به «دولت مرکزی» قائل بودند، منتهی گوش به حرف دولت نمی‌دادند.

تماما نقاطی بود که اصلا و عملا از کشور جدا شده بود و به دست دزدان و اشرار و طبق روش خودشان اداره می‌شدند. مثلا خوانین لرستان اصلا به دولت مرکزی اعتنایی نداشتند. شیخ خزعل در خوزستان تقریبا حکومتی مستقل تشکیل داده بود.

خلاصه امنیت در کشور به وضعی درآمده بود که اگر کسی می‌خواست به خوزستان برود، ناگزیر بود از راه کرمانشاه و قصر شیرین خود را به خاک کشور عراق برساند و از آنجا از طریق بصره به خوزستان برود.

راه مشهد در دست ترکمانان بود که هم اموال مردم را غارت می‌کردند و هم زن و بچه‌ی مسافرین را به اسارت می‌بردند. مسافرت به مشهد فقط ار طریق دریای مازندران امکان داشت.

مسافران با کشتیهای روسی خود را به خاک روسیه می‌رساندند و از آنجا به مشهد می‌رفتند. انچه گفته شد شمه‌ای از وضع راههای کشور در نقاط نسبتا دور از پایتخت بود.

ناامنی به جایی رسیده بود که نایب حسین کاشی فراش باشی فرمانداری کاشان که دیده بود مملکت هرج و مرج است، با پسرش ماشاالله خان عده‌ای را دور خود جمع کرده و تا پشت دروازه تهران و اصفهان به دزدی و شرارت مشغول بودند. چند مرتبه هم دولت اردوکشی کرد، ولی بی‌نتیجه. بالاخره دولت در مقام «آشتی» با نایب حسین برآمد و به او و پسرش القاب «سردار جنگ» و «سالار جنگ» داد و آنها را به عنوان «قره سوران» تعیین و حقوقی هم برایشان تعیین کرد. در واقع نایب حسین هم راهزنی می‌کرد و هم از دولت حقوق می‌گرفت. بالاخره هم در دولت وثوق الدوله به آنها تامین دادند. بعد دستگیرشان کردند و به دارشان آویختند.

-----------------------------------------------------------------

از کتاب یادداشتهای دیمی ، نوشته-یِ بانو : نادره-یِ افشاری

Reply With Quote

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.