۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

گرز فریدونی کشم ضحاک را سر بشکنم... ". استاد شجریان شعری زیبا و حماسی از مولانا را بروی صحنه اجرا کرد که ایرانیان حاضر در صحنه را به وجد آورد"

این شعر یک جورهایی "همراه شو عزیز" را تکمیل می کند
این بار سرمست آمدم تا جام و ساغر بشکنم --ساقی و مطرب هر دو را من کاسه ی سر بشکنم
از کف عصا گر بفکنم فرعون را عاجز کنم-- گر تیشه بر دستم فتد بتهای آذر بشکنم
امروز سرمست آمدم تا دیر را ویران کنم --گرز فریدونی کشم ضحاک را سر بشکنم
گر کژ بسویم بنگرد گوش فلک را برکنم --گر طعنه بر حالم زند دندان اختر بشکنم
چون رو به معراج آورم از هفت کشور بگذرم -- چون پای بر گردون کشم نو چرخ و چنبر بشکنم
من مرغ عالی همتم از آشیانه بر پرم --تا کرکسان چرخ را هم بال و هم پر بشکنم
من طائر فرخنده ام در کنج حبس افتاده ام -- باشد مگر که وارهم روزی قفس در بشکنم
(دیوان شمس)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.