اکثر شما عزیزان متن این ترانه را چرت و بی پایه و اساس خواندید، اگر از نظر شما اینطور است، پس چرا اینقدر فحش و ناسزا؟
چون چیزی که بی پایه است، اصلا نیست، پس ارزش ندارد، ولی این صحبت های شما نشان میدهد که چیزی بوده.
و اما حرف هایم.
اعتقاد، دین، ایمان، مقدسات و …
اصولی هستند نامحسوس که تنها در سرشت انسان، یافت میشوند.
تمامی ما نیاز به وجودی ورای خویش داریم.
کسی که در لحظه های تنهایی، تنهایمان نگذارد، کسی که با او رازونیاز کنیم، کسی که خود را از او بدانیم.
امروزه به علت حاکمیت مذهب، این نیاز ها را با چیزی به نام ‹دین› پاسخ میدهند.
چیزی که از نظر بزرگترین دانشمندان، ساخته فکر انسان بوده است.
و ساخته بدی هم نبوده، چون به بهترین شکل انسان ها این را باور میکنند.
اما اگر کمی از خودمان جدا شویم و با عقل و منطق به این قضایا نگاه کنیم، شاید به چیز های ارزشمندتری پی ببریم.
اگه دین درست است و خدا آن را فرستاده که ما به سوی او برگردیم، پس ما بازیچه ایی بیش نیستیم، که از قبل هدف ما معین بوده، ما آمدیم و همانند عروسک خیمه شب بازی نقش خودمان را بازی میکنیم و تمام. این بود زندگی؟
یعنی خداوند ما را خلق کرده که به او برگردیم؟
پس اگه قرار به برگشتنمان است، پس پیامبر برای چیست؟ دین برای چیست؟
اگه آنها برای هدایت ما به سوی خدا هستند، پس خدا چه کاره است؟
مگر او نمیداند که ما چه آینده ایی داریم؟
مگر او نمیداند که آیا به او باز خواهیم گشت یا خیر؟
اگر دین را خدا فرستاده، چرا پیامبران و امت آنان با هم مشکل دارند؟
مگر تنها یک خدا نیست؟
که همه پیامبران و ادیان و مذاهب از آن او هستند؟
مگر غایت تمامی ما بازگشت به او نبود؟
پس فرق نمیکند کسی که دین دارد یا کسی که ندارد.
چرا اسلام باید به ایران حمله کند و زن و مرد و کودک و بزرگ را بکشد یا مسلمان کند؟
و هزاران چرا دیگر.
اما چیزی که در اینجا مهم و واضح است، ‹انسان بودن› است.
تمامی ما اسمأ انسان هستیم.
و هر انسانی حقوق خود را دارد.
یکی از این حقوق، آزادی در فکر و بیان و اندیشه است.
من نمیتوانم به شما تحمیل کنم که به چی فکر کنی، چه اندیشه ایی داشته باشی یا چه چیزی را بیان کنی و یا اندیشه و اعتقادات و افکار تو را به سُخره بگیرم، همانطور که شما این حق را ندارید.
اگر افرادی اعتقاد و اندیشه دارند، که تنها دین ‹اسلام› است و تنها راه خوشبختی در دنیا اُخروی، آن است، اندیشه آنان محترم.
و اگر کسانی اعتقاد دارند که دین تنها راه تحقق اهداف اقلیت حاکم است و انسان خدایش را در وجود خودش باید بیابد، اندیشه آنان نیز محترم است.
هروقت تونستیم این اصل را رعایت کنیم، آن وقت میتونیم خودمان را باطنأ نیز انسان بدانیم و بنامیم.
اما باید این کوته فکری را کنار بگذاریم که تشبیه شکل گنبد به سینه زن، و یا برافراشتن پرچم همجنسگرایان بر روی آن را تهمت بنامیم.
اگر دین را عزیز میدانی، پس در همه وجوه سعی در متدین بودنت کن، نه اینکه عرقت را بخوری، شهوتت را برانی، دروغت را بگویی، تهمتت را بزنی و سر وقت نمازت را بخوانی.
اگر این را تهمت میدانی، پس جوک ساختن برای هموطنان ترک، لر، رشت و … را نیز توهین بدان و تکرار نکن.
این را بدان که همه ما جدا از دین و عقیده و نژاد و تفکرمان، در یک چیز با ارزش مشترک هستیم، و آن انسانیت است.
پس قبل از اینکه متدین باشی یا بی دین، سعی کن انسان باشی.
امیدوارم حوصله کرده باشید که حرف هایم را بخوانی و در آن اندکی اندیشه کنی.
سپاس گذارم.
چون چیزی که بی پایه است، اصلا نیست، پس ارزش ندارد، ولی این صحبت های شما نشان میدهد که چیزی بوده.
و اما حرف هایم.
اعتقاد، دین، ایمان، مقدسات و …
اصولی هستند نامحسوس که تنها در سرشت انسان، یافت میشوند.
تمامی ما نیاز به وجودی ورای خویش داریم.
کسی که در لحظه های تنهایی، تنهایمان نگذارد، کسی که با او رازونیاز کنیم، کسی که خود را از او بدانیم.
امروزه به علت حاکمیت مذهب، این نیاز ها را با چیزی به نام ‹دین› پاسخ میدهند.
چیزی که از نظر بزرگترین دانشمندان، ساخته فکر انسان بوده است.
و ساخته بدی هم نبوده، چون به بهترین شکل انسان ها این را باور میکنند.
اما اگر کمی از خودمان جدا شویم و با عقل و منطق به این قضایا نگاه کنیم، شاید به چیز های ارزشمندتری پی ببریم.
اگه دین درست است و خدا آن را فرستاده که ما به سوی او برگردیم، پس ما بازیچه ایی بیش نیستیم، که از قبل هدف ما معین بوده، ما آمدیم و همانند عروسک خیمه شب بازی نقش خودمان را بازی میکنیم و تمام. این بود زندگی؟
یعنی خداوند ما را خلق کرده که به او برگردیم؟
پس اگه قرار به برگشتنمان است، پس پیامبر برای چیست؟ دین برای چیست؟
اگه آنها برای هدایت ما به سوی خدا هستند، پس خدا چه کاره است؟
مگر او نمیداند که ما چه آینده ایی داریم؟
مگر او نمیداند که آیا به او باز خواهیم گشت یا خیر؟
اگر دین را خدا فرستاده، چرا پیامبران و امت آنان با هم مشکل دارند؟
مگر تنها یک خدا نیست؟
که همه پیامبران و ادیان و مذاهب از آن او هستند؟
مگر غایت تمامی ما بازگشت به او نبود؟
پس فرق نمیکند کسی که دین دارد یا کسی که ندارد.
چرا اسلام باید به ایران حمله کند و زن و مرد و کودک و بزرگ را بکشد یا مسلمان کند؟
و هزاران چرا دیگر.
اما چیزی که در اینجا مهم و واضح است، ‹انسان بودن› است.
تمامی ما اسمأ انسان هستیم.
و هر انسانی حقوق خود را دارد.
یکی از این حقوق، آزادی در فکر و بیان و اندیشه است.
من نمیتوانم به شما تحمیل کنم که به چی فکر کنی، چه اندیشه ایی داشته باشی یا چه چیزی را بیان کنی و یا اندیشه و اعتقادات و افکار تو را به سُخره بگیرم، همانطور که شما این حق را ندارید.
اگر افرادی اعتقاد و اندیشه دارند، که تنها دین ‹اسلام› است و تنها راه خوشبختی در دنیا اُخروی، آن است، اندیشه آنان محترم.
و اگر کسانی اعتقاد دارند که دین تنها راه تحقق اهداف اقلیت حاکم است و انسان خدایش را در وجود خودش باید بیابد، اندیشه آنان نیز محترم است.
هروقت تونستیم این اصل را رعایت کنیم، آن وقت میتونیم خودمان را باطنأ نیز انسان بدانیم و بنامیم.
اما باید این کوته فکری را کنار بگذاریم که تشبیه شکل گنبد به سینه زن، و یا برافراشتن پرچم همجنسگرایان بر روی آن را تهمت بنامیم.
اگر دین را عزیز میدانی، پس در همه وجوه سعی در متدین بودنت کن، نه اینکه عرقت را بخوری، شهوتت را برانی، دروغت را بگویی، تهمتت را بزنی و سر وقت نمازت را بخوانی.
اگر این را تهمت میدانی، پس جوک ساختن برای هموطنان ترک، لر، رشت و … را نیز توهین بدان و تکرار نکن.
این را بدان که همه ما جدا از دین و عقیده و نژاد و تفکرمان، در یک چیز با ارزش مشترک هستیم، و آن انسانیت است.
پس قبل از اینکه متدین باشی یا بی دین، سعی کن انسان باشی.
امیدوارم حوصله کرده باشید که حرف هایم را بخوانی و در آن اندکی اندیشه کنی.
سپاس گذارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.