۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

كاش حالا كه جنگ نيست و بناها بهانه‌اي براي ويراني ندارند، قدر آريا‌هاي هجرت نكرده را بدانيم.




كاش آفتاب تابان ژاپن با بچه‌هاي ايراني خوب تا كند؛ با آنها كه ميراث‌داران تير و تركش و توپ و تفنگ‌اند، آنها كه پدران‌شان زهر هجر چشيده‌اند و پسران‌شان غم غريبي و بي‌كسي خورده‌اند.
------------------------------------------------------------------------

1- طي روزهاي گذشته گزارش دعوت از يك بازيكن ايراني‌الاصل به اردوي تيم ملي ژاپن در محافل رسانه‌اي آسيايي خبرساز شد. آريا جسور 23 ساله كه در تيم توكيوي جي ليگ توپ مي‌زند، با اعلام آلبرتو زاكروني ايتاليايي يكي از 19 بازيكني خواهد بود كه تيم ملي اين كشور را در اردوي مهم تداركاتي تركيه و بازي دوستانه با آذربايجان در آستانه رقابت‌هاي مقدماتي جام‌جهاني همراهي مي‌كند. قطعا سرمربي اسبق ميلان ايتاليا، در پروسه دعوت از بازيكنان دورگه به اردوي تيم ملي اين كشور با موانع و مقاومت‌هاي كارلوس كرش مواجه نبوده است. اگر همتاي پرتغالي زاكروني روي نيمكت تيم ملي كشورمان ناچار است ناز ستاره‌هاي دومليتي‌اش را بكشد، فضاي اجتماعي حاكم بر ايران را براي آنها «بازتعريف» كند، يادشان بياورد اينجا به آن بدي‌‌ها هم كه مي‌گويند نيست، از اين طرف با فلان نهاد و ارگان و صاحبان فلان ديدگاه سليقه‌اي و تماميت خواهانه رايزني كند كه «خالكوبي داشتن جرم نيست» و تازه آخر سر جواب يك مربي به اصطلاح علم‌گرا مثل مجيد جلالي را بدهد كه «چرا به جاي پديده‌هايي كه من ساختم، از خارجي‌ها استفاده مي‌كني؟»، در عوض زاكروني با خيال راحت بازيكن واجد الشرايطي را كه بتواند به فوتبال ملي ژاپن كمك كند، به اردو فرا مي‌خواند؛ به ويژه با توجه به اين مزيت كه او حالا در همان جي ليگ توپ مي‌زند و سرمربي‌اش هم نيازي به جهانگردي براي استعداديابي ندارد.

2- آريا جسور كه حالا نامش بين ايراني‌ها سرزبان‌ها افتاده، البته تنها ستاره پارسي اين روزهاي آسمان ژاپن نيست. اخيرا خبرهاي جسته و گريخته‌ فراواني در مورد ديگر ايراني‌الاصل‌هاي جواني كه در حوزه‌هاي هنري، سياسي،‌ اجتماعي و ورزشي ژاپن رشد كرده‌اند و به سوپر استار تبديل شده‌اند به گوش مي‌رسد. آنها كه شايد مشهورترين‌شان «يو درويش» پرآوازه باشد؛ ايراني‌زاده 26 ساله‌اي كه يكي از ممتازترين ستاره‌هاي بيسبال اين كشور محسوب مي‌شود و حالا براساس قراردادي 60 ميليون دلاري براي تگزاس‌رنجرز آمريكا به ميدان مي‌رود. بچه‌هايي كه اين روزها نفر به نفر در سرزمين سامورايي‌ها ستاره مي‌شوند و رداي قهرماني به تن مي‌كنند، خيلي‌هاي‌شان يادگاران نسلي هستند كه در دهه 60 و اوايل دهه 70 از ايران بحران‌زده به سرزميني رفتند كه «صنعت» در آن، طفلي نوپا به شمار مي‌آمد و اميد و آرزو را كوپني نكرده بودند. پسران و دختران خوشنام امروز، فرزندان مردان گمنامي هستند كه كوچ را در سوداي كار به جان خريدند و غربت را به بهاي سرپناهي امن‌تر پذيرفتند. ادبيات اين دو نسل چقدر با هم توفير دارد؛ شب‌بيداري و ويزاي كار و مسافر قاچاقي و مهاجر جنگ‌زده 20 سال قبل، تبديل شد به استعداد نوشكفته و قهرمان ميلياردي و ستاره آينده‌دار و خبرنگار صاحب نفوذ. اين ره‌آورد نسلي بود كه يك روز در مسير خورشيد پي آباداني رفتند و امروز آبادگران انكارناپذير همان سرزمين‌اند.
3- كاش آفتاب تابان ژاپن با بچه‌هاي ايراني خوب تا كند؛ با آنها كه ميراث‌داران تير و تركش و توپ و تفنگ‌اند، آنها كه پدران‌شان زهر هجر چشيده‌اند و پسران‌شان غم غريبي و بي‌كسي خورده‌اند. كسي چه مي‌داند؟ چه‌بسا اگر اينجا هم امكانات بود، ثبات وجود داشت، آدم‌ها كمي بيشتر ديده مي‌شدند و پسرها سرباز به دنيا نمي‌آمدند، ورق حتي براي نسلي كه به چشم زايده‌ها و آفت جامعه ژاپن به آن نگاه مي‌شد هم برمي‌گشت. در اين شرايط شايد بزرگترين روياي آدم‌هاي زجركشيده آن روزها، زنده بيرون آمدن از پستوهاي تنگ و تاريك كشتي‌هاي باربري نمي‌شد و مجبور نمي‌شدند در نيمه‌شب خشمگين دريا، تا مقصد نفس‌هاي‌شان را روي نفتكش‌هاي غول‌پيكر بشمارند. بچه‌هايي كه اين روزها در ژاپن مدرسه مي‌روند، محترم شمرده مي‌شوند، زير نظر استعدادياب‌هاي باوجدان و كاركشته قرار دارند و طعم خوش «زندگي» را ذره ذره مي‌چشند، حتما مي‌دانند اگر ايران آن روزها سر سوزني از اين شرايط را داشت، هرگز جلوي عنوان شغلي پدران‌شان نمي‌نوشتند «مرده‌سوز» يا مجبور نمي‌شدند با والدين‌شان در ظرفشوي‌خانه‌هاي نمور و مرطوب رستوران‌هاي ژاپني ملاقات كنند. هيچ‌وقت هيچ‌كس افسوس استعدادهاي تباه شده را نخورد، به ويژه اگر اين قابليت‌ها در وجود آنهايي رو به زوال مي‌رفت كه مهاجر بودند، اما «مهاجم» به چشم مي‌آمدند.
4- ايران پر از آريايي‌هاي جسوري بود كه جسارت‌شان لاي چرخ‌دنده‌هاي يك جامعه خشونت‌زده و در حال گذار خرد شد. اكنون اما، نسل جديدي در آن سوي آب و آفتاب جان مي‌گيرد كه مي‌توان به آن افتخار كرد، نسلي كه تصوير حضور ايراني‌ها در ژاپن را تغيير مي‌دهد و نسلي كه خاطره جعل كردن كارت تلفن و مترو و شراكت شرورانه با ياكوزاها را تبديل به يك قاب بزرگ از گل و غرور و ستاره مي‌كند. كاش حالا كه جنگ نيست و بناها بهانه‌اي براي ويراني ندارند، قدر آريا‌هاي هجرت نكرده را بدانيم.

رسول بهروش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.