خود شیفته و شاگردانش در کلاس ” بیداری اسلامی ” !!
چندین سال پیش، او یک روضه خوان ساده بود، البته گاهی هم در حرم امام رضا با خواندن زیارتنامه برای زواری که سواد خواندن متن عربی را نداشتند؛ درآمد ناچیزی کسب می کرد.
زیارتنامه متنی عربی است، که در زیارتگاههای اسلامی می آویزند؛ زوارهائی که به زیارت می روند، آنهائی شان که به دگماتیسم مذهبی مبتلا هستند، برای نمایش دادن ژست مذهبی هم که شده باشد، در مقابل این زیارتنامه ها می ایستند و لبهایشان را تکان می دهند، که تا مثلا به دیگر زواربگویند که در حال خواندن آن می باشند.
بعضی از زیارت کنندگان هم که خودشان سواد عربی ندارند؛ از طلبه های فقیری که امورات زندگی شان را از راه خواندن این متنهای عربی برای زوار می گذرانند؛ می خواهند که آن زیارتنامه را برایشان بخواند.
طلبه جوان هم که آنقدر زرنگ هست که بداند اینها هیچکدام هّر را از بّر تشخیص نمی دهند، با خیال راحت می ایستد و با صدای سوزناکی به خواندن آن می پردازد. زوار نادانی هم که پشت سر او ایستاده اند؛ بدون آنکه از مفهوم آن هیچ درکی داشته باشند؛ در حال گوش دادن به طلبه ای که برایشان زیارتنامه می خواند؛ اشک می ریزند و گریه زاری هم می کنند!!
طلبه رند با همان شندرقاز سهمیه و جیره ای که از حوزه محل تحصیل دینی اش می گیرد؛ اگر بتواند هزینه زندگی معمولی اش را تأمین بکند؟ خیلی مقتصد و زرنگ است. به این خاطر که او مخارج دیگری هم دارد! وقتی در لابلای مسافرانی که برای زیارت به یکی از این اماکن مذهبی، به طور مثال قم یا مشهد می روند؛ پرسه می زند تا ببیند که چگونه می تواند از طریقی از آنها گدائی بکند؛ گاهی هم چشمش به زنی می افتد و تحت تأثیر قرار گرفته و هوس نزدیکی با او را می کند. اینگونه پیش آمدها نیز هزینه لازم دارند؛ و طلبه جوان باید او را صیغه بکند خواسته هوس آلودش را عملی بنماید؛ باید از هر طریق ممکن به کسب درآمد بپردازد.
وقتی خودش می تواند خطبه کوتاه چند خطی صیغه را بخواند؛ لازم نیست از این بابت هزینه ای بپردازد. ولی بعد از خواندن خطبه صیغه، حرارتش تیزتر شده و می خواهد هر چه سریع تر از آن زن صیغه ای متمتع بشود.
در اطراف اینگونه زیارتگاهها، مسافرخانه هائی هستند که زوار کم درآمد، برای استراحت و اقامت کوتاه خویش به آنجا می روند. برخی از این مسافرخانه ها، اتاقهای دیگری هم دارند که به مسافر و یا مشتری های خاص خودشان کرایه می دهند.
بعضی از این مشتریهای خاص، طلبه هائی هستند که صیغه ای های خودشان را به آن مسافرخانه ها می برند. لازم به ذکر نیست که صاحب مسافرخانه هم، از این افراد بیش از مسافرهای معمولی کرایه اتاقشان را می گیرند.
شیخک طلبه، مخارج دیگری هم دارد. گاهی برای صله رحم و دیدار قوم و خویش به روستای خود می رود. این رفت و برگشت هم، به اضافه سوغاتی هائی که برای پدر و مادر و خواهر و برادرانش می خرد؛ خرج او را افزون می سازند. بنابراین طلبه بیچاره باید برای تأمین این هزینه های اجباری، غیر از ماهیانه چهل پنجاه تومانی که از حوزه می گیرد؛ درآمد شخصی هم داشته باشد.
بخش دوم را با خواندن روضه های پانزده ریالی، و گرفتن مزد خواندن زیارتنامه از زوار داخل حرمها به دست می آورد.
ایشان، دروس مقدماتی حوزوی را با موفقیت سپری می کند؛ مراسم و جشن عمامه گذاری هم با رسمیت کامل انجام می پذیرد؛ حالا باید برای کسب مدارج بالاتر، و مهارتهای دیگر دینی، دروس خاص فقهی را نیز، نزد اساتید حوزه طی بنماید. یکی از این مراحل گذراندن دوره ای است که به آن ” درس خارج ” می گویند. هر طلبه ای که این واحد درسی را نزد یک استاد برجسته حوزه بگذراند؛ در آینده می تواند پز بدهد که من درس خارج را پهلوی حاج آقا فلانی گذرانده ام.
برای رسیدن به درجه آیت اللهی، باید صد در صد درس خارج و دروس دیگری را گذراند؛ برای رسیدن به مرحله مرجعیت دینی ، ضمن طی نمودن آن دروس سخت و اختصاصی، باید یک کتاب توضیح المسائل دینی هم تألیف بکنند. البته خیلی از این افراد، نیازی نمی بینند که همه کتاب توضیح المسائل را خودشان بنویسند؛ این دسته از آیت های خدا که بیشتر آفت هستند تا آیت، خیلی راحت می توانند از روی کتابهای دیگر در این مورد کپی نموده و اگر اسمش را دزدی علمی نگذاریم؟ بگوئیم که استفاده بکنند.
یکی از این طلبه ها که یا شانس زیادتری نسبت به بقیه دارد؛ و یا رندتر از آنان است؛ وقتی که هنوز حجت الاسلام بود ( یک درجه پائین تر از آیت الله )، بعد از عمری رنج کشیدن و تحمل مرارتهای روضه خوانی و کسب درآمد از طریق خواندن زیارتنامه و چندتا کار دیگر!! در جریان یک بلوای سیاسی، خودش را داخل قضیه می کند و به خیل انقلاب کنندگان داخل می گردد.
هنوز حجت الاسلام است که با زد و بندهای سیاسی در پشت پرده های آن، افتخار بزرگی شامل حالش می شود؛ ایشان به مقام ریاست جمهوری کشوری می رسد که هرگز خوابش را هم نمی دید!
از بس جوگیر شده و از خود بیخود گشته و خود شیفته است؛ در عالم رؤیا خودش را در کسوت رهبری می بیند! دوست شفیقی دارد که روباه تر از خودش است. به کمک او و برای رسیدن به اهدافی که با هم نقشه اش را کشیده اند؛ دست به یک کار عظیم می زنند.
یکی از این دو نفر باید به مقام رهبری برسد، دومی هم تئوریهای کسب محبوبیت بیشتر ایشان، و نقشه های بلند پروازی های هر دو نفرشان را طراحی می نماید تا به مرور به مرحله اجرا بگذارند. قدم نخستین از سر راه برداشتن رهبر کودن کنونی است. برای انجام دادن این نقشه زحمت زیادی نمی کشند؛ چرا که طرف پیر و خرفت شده، آنها می توانند او را با چیزخور کردنش، یک بار در بیمارستان بستری کنند؛ سپس با یک ترفند دیگر، آرام آرام وی را مسموم نموده و به قتل برسانند.
این کار به راحتی انجام می پذیرد، آب هم از آب تکان نمی خورد! جنازه او را به عمد نگه می دارند، تا چهاردهم خرداد سال ۱۳۶۸ خورشیدی فرا برسد؛ آنگاه خبر مرگ او را به همه می دهند. این روز را عمدا انتخاب می کنند؛ چون در گذشته وقتی هنوز انقلابی رخ نداده بود، در پانزدهم خرداد چندین سال پیش، طلاب مدرسه فیضیه قم، به حمایت از مخالفت های ضد حکومتی همین رهبری که ایشان او را از سر راه برداشته اند؛ شورش کرده بودند. پس از پیروزی بلوای انقلابشان، همه ساله روز پانزدهم خرداد را، برای بزرگداشت طلبه هائی که در این جریان جان خود را از دست داده بودند گرامی می داشتند. به همین خاطر هم روز مرگ آن رهبر را، چهاردهم خرداد می نامند؛ تا به پانزدهم خرداد مذکور، که روزی تاریخی برای آنهاست پیوند بدهند. تا اینگونه اهمیت بنیان گذار انقلابشان را بیشتر بسازند.
چون که هر چه او را بالاتر ببرند، بر وجهه سیاسی مذهبی خودشان خواهند افزود؛ و از این خمیر کاملا رسیده و ورآمده تا هر وقت که بخواهند نان بخورند.
رهبری مرده و انقلاب به سرعت نیازمند یک رهبریت دیگری است. حیله های قبلی آنقدر کارآئی داشته، که به مجرد مرگ اولین رهبر انقلاب، همان حجت الاسلام هم یک شبه رخت آیت الهی می پوشد و بدون داشتن مدرک گذراندن درس خارج، به این مقام ارتقاء می یابد!!
با همه نق هائی که علمای اعلام زدند، کسی نتوانست کاری بکند و آن روباه مکار به همه القا نمود که شخص بنیان گذار انقلاب، قبل از آنکه بمیرد به وی گفته بوده که جانشین وی کیست؟!!
با نفوذی که روباه در میان بقیه انقلابیون داشت، آنها ناچار بودند که شرایط پیش آمده را بپذیرند. از آن پس رهبر بدون مدرک آیت الهی، با چسباندن این تیتر مذهبی بر خودش، جانشین اولی شده و به مقام شامخ رهبری دینی – سیاسی جامعه برسد.
روزها و سالها توسط این دو شیاد، به طورمستمر کلک پشت کلک، زده می شوند؛ و ماجراهائی که پایه های رذالت آنها را مستحکم تر بنمایند ساخته می شوند!
اکنون همان طلبه مفلوک، که اینک فرد نخست حکومت آخوندی است؛ به خاطر چاپلوسی های سودجویانی که در اطراف خویش دارد؛ به چنان مقامی رسیده، که برای ششصد نفر از زبده گان و اندیشمندان و متفکران اسلام، با سمت استادی به تبیین مسائل دینی می پردازد!
ضرورتی به توضیح ندارد، که در ارتباط با میزان اندیشمند و متفکر بودن استادانی که از سراسر جهان برای شرکت در کلاس درس چنین مرشد عالمی!!! شرکت می کنند؛ که تا نزد وی تلمذ ” بیداری اسلامی ” را بکنند سخنی بگوئیم. همین که آنها در معامله با شیطان، و در ازاء گرفتن مبالغی چشمگیر تن به چنین خفتی داده اند؛ کافی است که بر همگان اعلام بشود اگر زبدگان اسلام اینانی هستند که دین را متاع دنیایشان کرده اند؟ و انتظار دارند که کسی هم به آن پی نبرد؛ پس وای به حال کودن های این آئین.
غافل از آنکه کودکان دبستانی هم از این نمایشنامه مسخره سیاسی سر در می آورند؛ چه رسد به آنهائی که سری در سرها دارند و به خوبی می دانند که …. : ” یک من ماست، چقدر کره می دهد؟ ” !!
تابستان ۱۳۹۰ هلندمحترم مومنی روحی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.