تشبیه...
با چه بایست ترا کرد ، تشبیه
ای معظم ...
...با کدامین مدفوع ،
که ترا گر بچکانند به گلزاره ِ باغ
به یقین هر که ترا برچشد
از ریشه فنا خواهد شد
لیک مدفوع ِ جهان پُر بار است
با کدامین شهوت قالب ِتو ریخته اند
کز غیاب ِعاطفه پیکرک ات لبریز است
که اثر از ردِ ناموس به اندام ِ تو نیست
ای معظّم جسدی کامده از هیچ برون
ای فروشنده ِ مرگ
نایب ِ نور و زمان ،
به مقدّس حرَم ِدکان ِ تو
همه شاگردِ تو اند ای ناجی
به دکانی که خدا را تکه تکه
از ترازوی ِ گران ِتو به خانه میبرند
و رسولش کف ِ دکان ِترا
آب و جاروب میکند
هم در آنسوی دکان
جایگاهیست که سلّاخی ِ دین مینامند
و مریضان ِ خداوند شکنجه گاه را
پاسداری میدهند...
ای معظّم
با چه بایست ترا کرد ، تشبیه
با کدام وکالت ،
از کی ،
با چه حقّی
خالق ِ هستی ِ این جهان
شریک ِ تو شده ست
در کدامین مکتب سرقت ِ مشتی گندم
حکم ِ قطع ِدست ِانسان دارد ،
لیک در پشت ِهمین مکتب ِ زهد
سرقت ِ مال ِ خیابان خوابان
شاهکاریست عظیم
که به دست ناقص ِ مبارک ات
قانونیست
در کدامین مکتوب آمده است
سوسن و یاس به دار آویزید
کین شهامت افتخاری ابدی خواهد بود
و خداوند محبّت به کسی میبخشد
که طناب دار بر گردن گُلها آویخت
با کدامین آیه راه ِنفس میبندید
و کلید ِ درب ِ جنّت که به خود روا ندارید
به کسی میبخشید
که چهار پایه ِ اعدامی را
با شهامت بکشد
تا خدایی که شما به تازه گی آوردید
زیر ِسایهِ عنایت در بهشتش گیرد ...
خاک ِ گلگون ِ بهشت آخرت
مسکن ِ جلّادان است
کاش میدانستی ،
که بهشتی راستین
در همین باغ و گلستانهاییست
که تو با پیکر ِ گُلهای وطن ،
که تو با خون ِ جگر گوشه ِ مادران ِ میهن ساختی
با کدامین الهام
میشود دست به خون ِ همگان شست ، کدام ،
با کدامین سوره
میشود شیره ِ جان ِ بینوایان نوشید
و به دستور ِ کدامین الله
آنکه از حق سخنی گفت شکنجه میدهید
ای همه معجزه از تو
ای علمدار ِ جهان ِآخرت
شیر ِ مادرت حلال
و حرام آنچه که در باب ِتو نیست
ای ظهور ِعظمت ،
ای مقام ِ منبری
من ندانستم و امروز بدانم ،
که نخواهم دانست ،
با چه بایست ترا کرد ،،، تشبیه ...
با چه بایست ترا کرد ، تشبیه
ای معظم ...
...با کدامین مدفوع ،
که ترا گر بچکانند به گلزاره ِ باغ
به یقین هر که ترا برچشد
از ریشه فنا خواهد شد
لیک مدفوع ِ جهان پُر بار است
با کدامین شهوت قالب ِتو ریخته اند
کز غیاب ِعاطفه پیکرک ات لبریز است
که اثر از ردِ ناموس به اندام ِ تو نیست
ای معظّم جسدی کامده از هیچ برون
ای فروشنده ِ مرگ
نایب ِ نور و زمان ،
به مقدّس حرَم ِدکان ِ تو
همه شاگردِ تو اند ای ناجی
به دکانی که خدا را تکه تکه
از ترازوی ِ گران ِتو به خانه میبرند
و رسولش کف ِ دکان ِترا
آب و جاروب میکند
هم در آنسوی دکان
جایگاهیست که سلّاخی ِ دین مینامند
و مریضان ِ خداوند شکنجه گاه را
پاسداری میدهند...
ای معظّم
با چه بایست ترا کرد ، تشبیه
با کدام وکالت ،
از کی ،
با چه حقّی
خالق ِ هستی ِ این جهان
شریک ِ تو شده ست
در کدامین مکتب سرقت ِ مشتی گندم
حکم ِ قطع ِدست ِانسان دارد ،
لیک در پشت ِهمین مکتب ِ زهد
سرقت ِ مال ِ خیابان خوابان
شاهکاریست عظیم
که به دست ناقص ِ مبارک ات
قانونیست
در کدامین مکتوب آمده است
سوسن و یاس به دار آویزید
کین شهامت افتخاری ابدی خواهد بود
و خداوند محبّت به کسی میبخشد
که طناب دار بر گردن گُلها آویخت
با کدامین آیه راه ِنفس میبندید
و کلید ِ درب ِ جنّت که به خود روا ندارید
به کسی میبخشید
که چهار پایه ِ اعدامی را
با شهامت بکشد
تا خدایی که شما به تازه گی آوردید
زیر ِسایهِ عنایت در بهشتش گیرد ...
خاک ِ گلگون ِ بهشت آخرت
مسکن ِ جلّادان است
کاش میدانستی ،
که بهشتی راستین
در همین باغ و گلستانهاییست
که تو با پیکر ِ گُلهای وطن ،
که تو با خون ِ جگر گوشه ِ مادران ِ میهن ساختی
با کدامین الهام
میشود دست به خون ِ همگان شست ، کدام ،
با کدامین سوره
میشود شیره ِ جان ِ بینوایان نوشید
و به دستور ِ کدامین الله
آنکه از حق سخنی گفت شکنجه میدهید
ای همه معجزه از تو
ای علمدار ِ جهان ِآخرت
شیر ِ مادرت حلال
و حرام آنچه که در باب ِتو نیست
ای ظهور ِعظمت ،
ای مقام ِ منبری
من ندانستم و امروز بدانم ،
که نخواهم دانست ،
با چه بایست ترا کرد ،،، تشبیه ...
مسعود آذر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.