پناهندگی ملیپوش بسیجی که نخواست «چماقدار» باشد
علیرضا درودیانفر، عضو تیم ملی کیک بوکسینگ ایران و قهرمان جهان در کشور سوئد تقاضای پناهندگی کرد. این ورزشکار به خودنویس میگوید: «در پاییز ۸۷ من را به همراه ورزشکارانی که در باشگاه بسیج تمرین میکردند را به یک رزمایش بردند. در آنجا از قبل طراحی کامل از یک شورش خیابانی ریخته شده بود... بعد از انتخابات بود که ما فهمیدیم دلیل رزمایشهای پاییز ۸۷ چه بوده. گویا آنها (نیروهای سپاه و بسیج) در حال آمادگی برای وقایعی بودند که ما آن موقع خبر نداشتیم.»
این ملی پوش برای شرکت در مسابقات مبارزه آزاد سوئد، در اردیبهشت ماه به همراه اعضای تیم ملی وارد سوئد شد و پس ازپایان مسابقات و بدست آوردن مقام نائب قهرمانی، ساعاتی قبل از پرواز از تیم جدا شد و در پانزدهم ماه می ( بیست و پنجم اردیبهشت) در دفتر پناهندگان شهر استکهلم تقاضای پناهندگی کرده است.
از دیگر عناوین قهرمانی وی میتوان به عضویت در تیم ملی رزمی جمهوری اسلامی ایران، نائب قهرمانی کاپ آزاد اروپا در ( ۲۰۰۸ )، قهرمانی کاپ آزاد اروپا ( ۲۰۱۰ )، قهرمانی جهان ( ۲۰۱۰ ) و نائب قهرمانی مبارزه آزاد اروپا ( ۲۰۱۱ )
در همین رابطه با درودیانفر گفتگو کردم.
علیرضا درودیان فر به گفته خودش از سال ۶۹ ورزش رزمی را آغاز کرده و پس از قهرمانی هایی که در سطح کشوری بدست آورد در سال ۷۸ به تیم ملی دعوت و در همان سال توانست نائب قهرمانی کاپ آزاد اروپا را بدست بیاورد.
اما زندگی ورزشی او با مسائلی گره خورد که یکی از دلایل اصلی تقاضای پناهندگی اش است. وی در این باره میگوید: «از سال ۸۴ بنا به درخواست یکی از دوستانم که از مسوولان سپاه بود برای تمرین دادن به نوجوانان و جوانان در باشگاه مربوط به بسیج که با شهریه پایین برای قشر ضعیف جامعه بود،دعوت به همکاری شدم و من هم به عنوان کمک به سالم سازی جامعه و بسط ورزش در بین جوانان، این دعوت را پذیرفتم.»
وی در ادامه درباره استفاده از این نوجوانان و جوانان و نیروهای ورزشی به عنوان نیروهای مقابله با خود مردم اینگونه میگوید: «در پاییز ۸۷ من را به همراه ورزشکارانی که در باشگاه بسیج تمرین میکردند را به یک رزمایش بردند. در آنجا از قبل طراحی کامل از یک شورش خیابانی ریخته شده بود و عده ای نقش مردم را بازی میکردند و عده ای هم از ما به عنوان نیروی ضدشورش در این رزمایش شرکت کردیم. تازه بعد از انتخابات بود که ما فهمیدیم دلیل رزمایشهای پاییز ۸۷ چه بوده. گویا آنها ( نیروهای سپاه و بسیج ) در حال آمادگی برای وقایعی بودند که ما آن موقع خبر نداشتیم.»
وی درباره نقش این نیروهای نوجوان و جوان که به نیت ورزش و آمادگی جسمانی به مراکز بسیج جذب شده بودند و قهرمانان و مربیان کارآزمودهای همچون وی به آنها آموزش میدادند میگوید: «بعد از انتخابات که اعتراضات مردمی شروع شد ما و نوجوانان و جوانان باشگاههای بسیج را با یک باطوم و ابزار سرکوب به خیابانها سرازیر کردند. من هم به عنوان مسوول و مربی در بسیج ناچار از اطاعت بودم. میدیدم که از امثال من و بچهها و جوانان چگونه سوء استفاده میشود. من تمام سعیام بود تا فقط مردم را متفرق کنم و تا حد امکان از زدن خودداری میکردم اما لباس شخصیها و انصار را میدیدم که بدون هیچ رحمی زنان و دختران را حتی بدتر از مردان میزدند، مردم را بیرحمانه میزدند. همان مردمی را که قبل از مسابقه برای من و همه ورزشکاران دعا کرده و می کنند، همان مردمی که در کوچه و خیابان برایم احترام قائل بودند، همان مردم سرزمین خودم که بارها با پشتیبانیشان توانسته بودم مدال آور و قهرمان باشم.»
این قهرمان جهان در ادامه و با ناراحتی می گوید: «این همه باعث آشفتگی و بروز مشکلات روحی و روانی در من شده بود.»
وی در ادامه میگوید: «در سال ۸۹ حکم فرمانده رزمی کاران ذوالفقار مستقر در میدان آزادی ناحیه حمزه سیدالشهدا برایم صادر شد و من مدام برای تمرین جنگ شهری فراخوانده میشدم. ناخواسته وارد بازی بدی شده بودم.»
وی درباره آخرین رزمایشی که شرکت کرده می گوید: «در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۹۰ در" رزمایش فاطمیون " که با هماهنگی سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ و با حضور سردار همدانی و به میزبانی ناحیه مقاومت بسیج حمزه سیدالشهدا در محل پادگان قدس ( جی ) تهران برگزار شد که تمرین ضد شورش و شبیه سازی درگیری های خیابانی، همراه با تمرین سلاح کشی و جنگ شهری به صورت منظم و کلاسیک بود.این رزمایش حدود بیست ساعت قبل ازپرواز من به سوئد برای شرکت در مسابقات "مبارزه آزاد" استکهلم بود. وضعیتی بود که خودم خیلی ناراحت بودم. من یک ورزشکار بوده و هستم ، یک رزمی کار و نه یک باتوم بدست یا نیروی سیاسی. من می خواهم فقط ورزش کنم به مردمم شادی و سربلندی هدیه کنم و نه اینکه آنها را در کوچه و خیابان کتک بزنم. من آدم سیاسی ای نبوده و نیستم. با اینکه برای این کارم (تقاضای پناهندگی دادن) با مشکلات بسیاری دست به گریبان شده ام اما این راه تنها راه باقی مانده برایم بود.»
علیرضا میگوید: «تمام زحمات را خودمان ( ورزشکاران ) برای مسابقات می کشیم با کمترین پشتیبانی، باید برای تامین مخارج زندگی خود شغل های دیگری داشته باشیم. ورزشکار حرفه ای یعنی حرفه و شغلش ورزش است و باید حمایت بشود نه اینکه صبح تا شب کار دیگری کنی و بعد هم بخواهی عصر یا در وقت دیگر ورزش حرفه ای هم انجام بدهی. برای یک مسابقه خارج از کشور باید سند گرو بگذاری، چک و سفته و ضامن معتبر گرو بگذاری تا بتوانی برای کشورت مسابقه ای جهانی در یک کشور دیگر انجام دهی. من برای شرکت در همین مسابقات سوئد گذرنامه همسرم را گرو گذاشتم. اما با همه این دردسرها چیزی که دیگر برایم قابل تحمل نبود سوءاستفاده ای بود که از من بعنوان یک ورزشکار ملی پوش برای آموزش کتک زدن مردم کشورم میشد. این دیگر برایم قابل تحمل نبود و تصمیم گرفتم بعد از مسابقات استکهلم از تیم جدا بشوم و درخواست پناهندگی کنم.»
علیرضا درودیان فر مصاحبه را با این جمله به پایان میبرد : «آرزو می کنم که روزی فرا برسد که تمام ایرانیان از هر قوم و نژاد و مذهب و عقاید سیاسی مختلف، در کنار هم و با احترام به یکدیگر زندگی کنند و اینگونه شاهد سوء استفاده و بی عدالتی ها نباشیم و کسی به خاطر عقیده اش زندانی و یا کشته نشود.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.