۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

حلقه محاصره احمدی‌نژاد

تقابل بین خامنه‌ای و احمدی‌نژاد اکنون به بزرگ‌ترین بحران حکومتی در جمهوری اسلامی تبدیل شده



حلقه محاصره محمود احمدی‌نژاد روز به روز تنگ‌تر می‌شود. قدرت او در انتصاب مقامات حتا در سطح معاون وزیر محدود شده و اطرافیان او یکی پس از دیگری بازداشت و به «اعتراف» کشانده می‌شوند. مجلسیان برای استیضاح و عزل او صف‌آرایی کرد‌اند، و قوه قضاییه از بازداشت‌های دیگر افراد نزدیک به او خبر می‌دهد. تنها نیرویی که ظاهرا در برابر این فشارها از او حمایت می‌کند شخص علی خامنه‌ای است. خامنه‌ای برای برآوردن احمدی‌نژاد مایه زیادی گذاشته است و برای کنار زدن او باید هزینه سنگینی را تحمل کند. در عین حال، حمله گازانبری به اطرافیان احمدی‌نژاد به اشاره و هدایت او صورت گرفته است. یعنی سیاست موازی حفظ احمدی‌نژاد و حذف اطرافیان او دقیقا از بیت رهبری هدایت می‌شود. ولی یک رییس جمهور بی‌قدرت که نتواند کابینه خود را اداره کند و یا اختیار عزل و نصب وزیران و زیردستان خود را داشته باشد تا چه حد می‌تواند از خود کارآیی نشان دهد یا سیاست‌های نظام را پیش ببرد؟
در ساختار سیاسی حمهوری اسلامی، رییس جمهور به رغم این که بالاترین مقامی است که مستقیما باید از سوی مردم انتخاب شود از اختیارات زیادی برخوردار نیست. ولایت مطلقه فقیه همه ارگان‌های حکومتی را تحت کنترل ولی فقیه در آورده و هر گونه استقلال رأی و عمل را از آنان گرفته است. این رابطه، با تفسیر‌های چاپلوسانه از ولایت فقیه به وسیله شورای نگهبان و ارگان‌های دیگر متکی به ولی فقیه (به شمول مجلس خبرگان)، غلیظ‌تر شده و کمترین جایی برای اقدام مستقل رییس جمهور باقی نگذاشته است. اصطلاح «تدارکات‌چی» گویاترین صفتی بود که محمد خاتمی در زمان ریاست جمهوریش برای توصیف این مقام از زبان مخالفانش به کار گرفت. یک تدارکات‌چی یک مأمور اجرایی است و نه مسئول اجرایی. این یعنی که رییس جمهور اسلامی ایران در نظام ولایت مطلقه فقیه حد اکثر می‌تواند به عنوان یک مأمور اجرای منویات ولی فقیه عمل کند و نه بیشتر. فلسفه حاکم بر نظام ولایت فقیه نیز که اعتبار رییس جمهور را نه به رأی مردم و بلکه به «تنفیذ» ولی فقیه مربوط می‌کند همین نتیجه را به دنبال می‌آورد.
از این رو، یک رییس جمهور «خوب» در این نظام کسی است که رابطه خود را با ولی فقیه درست بشناسد و به عنوان بازوی اجرایی او عمل کند. احمدی‌نژاد نشان داد که در دوره اول حکومت خود این رابطه را به خوبی درک کرده و متناسب با آن عمل کرده است. خامنه‌ای بارها از کارنامه احمدی‌نژاد در آن دوره دفاع کرد و مشکلی هم با وزیران کابینه او نداشت. این تجربه هم‌چنین خامنه‌ای را به این نتیجه رسانده بود که احمدی‌نژاد بهترین گزینه برای سر برآوردن از صندوق‌های رأی در سال 1388 است، و عوامل اجرایی ولی فقیه کار مهندسی انتخابات را به دست گرفتند تا منظور او را برآورده سازند. این کار البته چندان ساده نبود، و خامنه‌ای مجبور شد برای تثبیت احمدی‌نژاد به عنوان رییس جمهور از اعتبار و حیثیت سیاسی خود مایه زیادی بگذارد و شخصا در برابر مردمی که در اعتراض به مهندسی انتخابات به خیابان‌ها ریخته بودند بایستد. هیچ‌گاه در تاریخ سی و چند ساله جمهوری اسلامی، ولی فقیه برای برآوردن و تثبیت یک رییس جمهور تا این حد از خود مایه نگذاشته بود. 
آن چه را که البته خامنه‌ای و اطرافیانش تصور نمی‌کردند این بود که احمدی‌نژاد در دوره دوم حکومت خود ساز دیگری بزند و به جای اطاعت مطلق از ولی فقیه برای آینده پس از پایان حکومتش طرح و برنامه داشته باشد. ولی ظاهرا احمدی‌نژاد از اولین روزهای پس از انتخابات 88 نقشه‌های دیگری در سر داشته است. او که می‌دانست ولی فقیه به دلیل هزینه سنگینی که برای برآوردن او تحمل کرده است نمی‌تواند او را از خود طرد کند و تنها بگذارد به نوعی استقلال رأی در برابر اولیگارشی روحانیت روی آورد. روحانیت حاکم که به تبع از خامنه‌ای قبلا از او حمایت کرده بود اکنون خود را در معرض بی‌مهری و بی‌توجهی احمدی‌نژاد و اطرافیان او می‌دید و زنگ خطر بزرگی را احساس کرد. این احساس آن قدر قوی بود که روحانیان برجسته‌ای که تا دیروز احمدی‌نژاد را نظرکرده امام زمان می-دانستند و داستان هاله دور سر او را باور می‌کردند یک شبه به مخالفان سرسخت او تبدیل شدند، به تفسیق و تکفیر اطرافیان او پرداختند و او را مسحور رمالان و جنیان دانستند. علاوه بر این، آنان بارها شکایت پیش خامنه‌ای بردند و از او چاره خواستند.
احمدی‌نژاد، اما، فارغ از این فشارها و چرخش‌ها که مدافعان دیروز او را به دشمنان امروز او تبدیل کرده بود، همکاران وفادار خود را در مقامات مختف حکومتی مستقر کرده بود و تا وقتی خامنه‌ای مستقیما در این امر دخالت نمی‌کرد وقعی به این فشارها نمی‌گذاشت. انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به عنوان معاون رییس جمهور یکی از مواردی بود که دخالت مستقیم خامنه‌ای را به دنبال داشت. ولی احمدی‌نژاد به جای اطاعت از ولی فقیه تا توانست در برابر نظر خامنه‌ای مقاومت کرد و تنها پس از این که خامنه‌ای دستور برکناری مشایی را علنا صادر کرد، احمدی‌نژاد به آن تن داد، ولی بلافاصله او را در مقام رییس دفتر خود نشاند. علاوه بر این، او بعدا مناصب متعدد دیگری را در اختیار مشایی قرار داد و عملا او را به قدرتمندترین «عضو کابینه» خود تبدیل کرد. خامنه‌ای به وضوح از این اقدامات احمدی‌نژاد ناراضی بود و نارضایی خود را به تلویح و تصریح نشان می‌داد و در عین حال مجبور بود در برابر منتقدان احمدی‌نژاد از او حمایت کند و بین او و مشایی و سایر همراهانش مرز بکشد.
تقابل بین خامنه‌ای و احمدی‌نژاد اکنون به بزرگ‌ترین بحران حکومتی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. خامنه‌ای دستور داده است که مخالفان احمدی‌نژاد اطرفیان او را که مقام‌های اجرایی یا عملیاتی دارند هدف قرار دهند، ولی به خود او کار نداشته باشند. اکنون نه فقط روحانیت حاکم فشار خود را بر احمدی‌نژاد و اطرافیان او تشدید کرده است و بلکه ارگان‌های دیگر حکومتی تحت سلطه ولی فقیه نیز بی وقفه به حملات خود علیه اطرافیان احمدی‌نژاد ادامه می‌دهند. مجلسیان که به اندیشه انتخاب مجدد خود در اسفندماه آینده به خوش خدمتی در برابر ولی فقیه مشغولند تا نظر مساعد شورای نگهبان را برای عبور از صافی نظارت استصوابی جلب کنند، برای حمله به احمدی‌نژاد مسابقه گذاشته‌اند. همینان توانستند معاون جدید وزیر خارجه را که به امر احمدی‌نژاد به این سمت منصوب شده بود در فاصله کوتاهی به استعفا وادارند، و یک سد نفر از آنان نامه احضار احمدی‌نژاد به مجلس برای پاسخگویی در باره سهل انگاری در اجرای مصوبات مجلس را امضا کنند. قوه قضاییه نیز که ادای خدمت به ولی فقیه و اطاعت از او را فوق هر قانونی می‌شناسد بیکار ننشسته و به سهم خود به جلب و بازداشت اطرافیان احمدی‌نژاد پرداخته است. در چند روز گذشته چند نفر از اینان و از جمله معاون مستعفی وزارت خارجه به زندان افتاده‌اند و دستگاه «اعتراف‌گیری» جمهوری اسلامی بلا فاصله علیه آنان به کار گرفته شده است.
قلع و قمع اعضای «جریان انحرافی» که ممکن است تا بازداشت مشایی نیز پیش برود عملا احمدی‌نژاد را از بازوهای اجرایی خود محروم خواهد کرد و او را به رییس جمهوری بی قدرت تبدیل می‌کند. احمدی‌نژاد البته عملا می‌تواند در مقام خود باقی بماند (که گزینه مطلوب خامنه‌ای نیز هست)، ولی جز اجرای منویات خامنه‌ای کار دیگری از او بر نخواهد آمد. او نه تیمی از خود دارد که با کمک آنان برنامه‌های خویش را پیش ببرد و نه توانی که در برابر ولی فقیه ایستادگی کند. نامه مجلسیان برای احضار او موقتا مسکوت گذاشته شده است، ولی این نامه هم چون شمشیر داموکلس بر بالای سر او آویزان خواهد بود تا خطرات تخلف از منویات ولی فقیه و خواست‌های الیگارشی روحانیت را همواره به یاد او بیاورد و از آن بر حذر دارد. یعنی صرف نظر از این که احمدی‌نژاد در مقام ریاست جمهوری بماند یا نماند، او دیگر در صحنه اجرایی کشور در دو سالل آینده نقش مؤثری نخواهد داشت. اگر بماند رییس جمهوری بی قدرت خواهد بود و اگر به کنار رود که بالکل از صحنه اجرایی کشور بیرون رفته است.
دو سال پس از یکی از افتضاح‌بارترین صحنه‌ساازی‌های انتخاباتی ایران که به بزرگ‌ترین اعتراضات خیابانی پس از انقلاب منجر شد، و هزینه سنگینی که حاکمیت و شخص علی خامنه‌ای با سرکوب و قتل و زندان و شکنجه و اعدام برای برآوردن محمود احمدی‌نژاد به عنوان رییس جمهور بر مردم ایران تحمیل کردند، اکنون حاکمیت (در هیئت خامنه‌ای و روحانیت حاکم) همه نیروهای خود را بسیج کرده است تا پر و بال این رییس جمهور را کاملا بچیند و او را رام قدرت خود کند. ولی کشمکشی که اکنون بین احمدی‌نژاد و خامنه‌ای شکل گرفته است برنده‌ای (در هیح کدام از دو سوی مصاف) نخواهد داشت. تضعیف و شکست احمدی‌نژاد در این مصاف به معنای تضعیف و شکست کسی که بیشترین مایه را در حمایت از او گذاشته است نیز خواهد بود، و این فرد کسی جز علی خامنه‌ای نیست. به عبارت دیگر، سرانجام این مصاف هرچه که باشد، جمهوری اسلامی بازنده نهایی آن خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.