هرچه اسلاميست ها عليه هويت ما تاخت و تاز می کنند اين هويت بيش از پيش در وجود ما شعله می کشد
از زمانی که انقلابیون مسلمان سرزمین ما را به زیر سلطه ی اسلام سیاسی بردند، یعنی سرزمینی را که همه ی دلایل ماندگاری اش، داشتن هویتی است برگرفته از فرهنگی گسترده، بی تبعیض و غیر انحصاری، در انحصار فرهنگی تک ساحتی قرار دادند، پدیده ای به نام «هویت اسلامی»، به جای هویت ملی یا هویت ایرانی بر دهان متفکران و سیاستمداران مذهبی حکومت اسلامی رايج شد. قبل از آن، اگر از «هویت اسلامی» سخنی گفته می شد معنایش هویت مذهبی مردمانی در سراسر جهان بود ـ اعم از ایرانی و ترکیه ای و عربستانی، و عراقی و فلسطینی و غیره و غیره. اين مردمان علاوه بر انواع ديگر هويت خود (همچون هويت قومی، ملی، منطقه ای...) صاحب یک هویت مذهبی واحد هم بودند اما این هویت به هیچ وجه جای ديگر هويت های اين افراد و بخصوص هويت ملی شان نمی نشست و صرفاً در ارتباط با عقاید مذهبی آنان به کار برده می شد. برای خود این مسلمانان رنگارنگ نيز، همچنان که تا کنون، هویت اسلامی شان ربطی به هویت ملی شان نداشت. با این که برخی از این کشورها آن گونه که ما، صاحب مردمانی با اعتقادات مذهبی متفاوت نیستند.
اما حکومت اسلامی همانطور که عنوان جمهوری را با عنوان اسلامی مخلوط کرد و از آن معجونی غریب و دهشتناک ساخت و به خورد مردم داد، سی و دو سال است که کوشش کرده تا در ایران هویت اسلامی را به جای هویت ملی یا هویت ایرانی جا بیاندازند. اما، از آنجایی که این تلاش با ویران کردن های عمدی نشانه ها و میراث فرهنگی و طبیعی ایرانیان، در گوشه گوشه ایران، همراه بوده، می توان ديد که در پی اين همه سال نقشه کشیدن ها نه تنها کارساز نبود بلکه واکنش های فراوانی را در مردم بوجود آورده و توجه آن ها را به پاسداشت ملی و میراث های فرهنگی بیش از هميشه برانگیخته است. به شکلی که گاهی این توجه به تاریخ و فرهنگ، به خصوص در بخش قبل از اسلام آن، حالتی افراطی و غلوآمیز به خود گرفته است.
با آغاز جنبش سبز و علنی شدن توجه ايرانيان به حاکميت ملی شان، همراه با بحران همه جانبه ی ای که حکومت اسلامی با آن دست به گریبان است، از يکسو شاهد متوسل شدن این حکومت به خشونت و خفقان هر چه بیشتر بوده ايم و، از سوی ديگر، می بينيم که ماجرای «هویت اسلامی» به عنوان واکنشی جدی در رویارویی با هویت ایرانی یا هویت ملی ايرانيان از سوی آن ها به کار گرفته می شود.
به ويژه در ماه های گذشته، هر آیت الله و امام جمعه و شیخ و ملایی، و هر به اصطلاح نماینده ی مجلسی، و هر سیاستمدار و متفکر مذهبی وابسته به حکومتی میان حرف هایش از چیزی به نام «هویت اسلامی» سخن می گوید و تاکید می کند که: «هویت ما اسلامی است و نه ایرانی». من در این جا سه نمونه از گفته های این افراد را که دو تای آن در نشریات رسمی دولتی منتشر شده و در واقع به نوعی تفکر کل حکومت اسلامی را مطر ح می کند برایتان می آورم:
آقای صادق خرازی، سفیر سابق حکومت اسلامی در فرانسه و همراه همیشگی و مشهور حکومتی، هفته پیش در یک نشست، به قول خودشان، دیپلماسی طی سخنانی گفته است که:
«...چگونه ايالات متحده با تناقض هاي آشكار در سياست خود در عربستان، يمن، بحرين، ليبي، تونس، مصر و سوريه، خواهان تبيين الگوهاي جديد دمكراتيك است؟ مردم مهمترين عامل تغيير در خاورميانه هستند و موضوع هويت اسلامي اساسي ترين بخش تشخيص اين نهضت هاست».
او در طول سخنانش نه تنها از کشورهای خاورمیانه به عنوان «دنیای عرب و اسلام» نام می برد بلکه کلامی هم از هویت ملی و ایرانی ما به ميان نمی آورد. و آنگاه که از «استقلال» و «ناسیونالیسم واقع گرا» سخن می گوید نیز منظورش «استقلال دنیای اسلام» و «امت اسلامی» است.
مورد دیگر گفته های آقای عبدالله زارعی است، که سایت خبرگزاری فارس از او به عنوان تحلیگر سیاسی نام برده است. او در سی ام تیر در مصاحبه ای که عنوانش «هویت اسلامی ما بر هویت ایرانی مان اولویت دارد» می گوید:«کسانی که در کشور ما دم از ملی گرایی می زنند و اسلام را مقوله درجه دوم معرفی می کنند، اگر موقعتی دارند به واسطه شعارهایی است که در مورد اسلام داده اند، امروز این نه فقط اشتباه و خیانت است بلکه از بین بردن فرصت است. امروز ایران این فرصت را دارد که از ظرفیت کل اسلام برای اهداف بلند اسلامی استفاده کند و خودش در قله ی این ماجرا بنشیند. اگر ما شعار ملی گرایی بدهیم چطور می خواهیم از این ظرفیت استفاده کنیم؟ قطعا هیچکس از شعار ایران منهای اسلام خشنود نخواهد شد. هیچ مسلمان اندونزیایی علاقه ی خاصی به پدیده ای به نام ایران ندارد و اگر دارد به خاطر این است که ایران پرچم اسلام، دفاع از فلسطین و مقابله با آمریکا را برافراشته نه این که ایران دارای موقعیت جغرافیایی است.
توجه کنيم که اين «ملی گرایی»، حتی وقتی در سخن آیت الله خمینی خطاب به دکتر مصدق و پیروان او بود، ربطی به يک تشکل سياسی به نام «جبهه ی ملی» ندارد و هدف اش ایران مداری فرهنگی است. یعنی این جماعت از ابتدا تا کنون با هویت ایرانی ما است که سر ستیز داشته و دارند.
اين تحلیلگر سیاسی جمهوری اسلامی معتقد است که: «اسلام هويت يك انسان را تشكيل ميدهد و اگر نباشد آدمي از هويت الهي تهي ميشود در حالي كه ايرانيت يك ظرف است!»
و البته محبت فرموده و ظرف را، یعنی ایران را مهم و مقدس به حساب آورده است. و حتماً مهم بودن و مقدس بودن آن از آنجاست که ایشان فقط اسلام را در این ظرف می بینند. و گرنه اگر که ایشان هم لامذهب و مجوس و مذاهب دیگر را در آن ببنند آن را ظرفی نجس به حساب خواهند آورد.
شخص دیگری که من گفته اش را به عنوان نمونه در این جا می آورم، آیت الله صافی گلپایگانی، از مراجع تقلید است که اخیر شعر بلندی را خوانده که گویا سروده ی حجت الاسلام رسول جعفری است و در سراسر آن به رد ایرانیت و فرهنگ ایرانی با همان عنوان مجوس پرداخته و به جایش تکیه بر هویت اسلامی به عنوان نجات دهنده مردمان از جهل پرداخته است. من فقط بخش کوچکی از شروع این شعر را نقل می کنم.
ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست
فخری به داریوش و به اسفندیار نیست
مرده است دور رستم و سیروس و کیقباد
ما را به جاهلیت آن دوره کار نیست
در سایه محمد و آل محمدیم
برتر از این برای بشر افتخار نیست
ابنای دین و سوره توحید و کوثریم
بر دل ز کفر و شرک و شرارت غبار نیست
اسلام، اعتقاد و نظام و هویت است
هر کس نداشت در دو جهان رستگار نیست
و با این بیت هم پایان می گیرد:
از جاهلیت مجوس نگیریم رسم و راه
ما را به جز ولایت مهدی (ع) شعار نیست
این ها در واقع بخشی از مودبانه ترین نمونه هاست از سخنانی که سی و دو سال است بر زبان حکومتی ها و سیاستمداران و متفکران و ادبایش می گذرد. به ناسزاها و اهانت های ریز و درشتی که همواره از جانب اين افراد (مثل آيت الله مطهری) به هویت ملی و ایرانی ما شده، کاری ندارم. همین طور در این جا کاری به این ندارم که روش این جماعت چقدر شبیه به روش اشغالگرانی است که سرزمین رقيبی بزرگتر از خود را اشغال کرده و سعی دارند تا آن را از هویت خودی اش تهی کنند تا بتوانند بر آن به راحتی حکومت برانند.
هویت چیست؟
در ساده ترین تعریف می شود گفت که هویت یعنی شناسه، یعنی چیزی که ما به وسیله ی آن شناخته یا شناسایی شویم.
برای همین هم به انواع و اقسام کارت های شناسایی (از شناسنامه گرفته تا کارت دانشجویی و گواهینامه رانندگی و پاسپورت و غیره) که در مراحل مختلف زندگی معرف ما هستند می گویند کارت هویت.
در تعریف گسترده تر و اصلی تر آن، هویت یعنی جهان بينی و فرهنگی که در روان هر فرد آدمی نهادينه می شود و کار شناسه را برای ما انجام می دهد. یعنی کل آن چه هایی است که در مجموعه ی کارت های شناسایی ما، دیداری و گفتاری و نوشتاری، وجود دارد. از نام و نام فامیل ما گرفته تا زبان ها و تاریخ و مذهب های ما و تا سنت ها و آیین ها و داشته ها و دانسته های ادبی و علمی ما، وهمه ی آنچه که موجودیت غیر فیزیکی اما زنده ی ما را در گستره ی يک تاريخ و جغرافيای معین تشکیل می دهد. که نامش کشور و یا سرزمین است. یک جغرافیا سياسی ـ فرهنگی با نامی قراردادی.
به این ترتیب اگر خاک ایران در سراسر کشور و یا سرزمین ما ـ با همه ی دشت ها و درخت ها و کوه ها و رودخانه ها و دریاهايش ـ آفريننده ی مادی هویت يک فرد ايرانی باشند فرهنگ منتشر در کل این جغرافیا نیز روح و جان او شناخته می شود. يعنی وقتی از هویت ایرانی سخن می گوئيم به این توجه داريم که یک مجموعه ی فیزیکی و یک مجموعه ی غیر فیزیکی سازنده ی این هویت هستند. حال دينی از يک تاريخ و جغرافيای ديگر به سرزمين ما آمده است و ابتدا با زور شمشير و بعدها با ابزاری دیگر در فرهنگ ما قرار گرفته است. جزیی از فرهنگ ما شده اما مثل هر بخش دیگری نتوانسته است که آنچه را که پيش از آمدنش وجود داشته کلاً در ضمير و حافظه ی ما از بين ببرد. ما حتی همين دين وارادتی را هم به همت اندیشمندان و عارفان و حکما و شاعران مان صورتی بومی بخشيده ايم. اسلاميست ها اما همين بومی شدگی را دوست ندارند و آن را مانع راه چيزی خوش خيالانه به نام «وحدت عالم اسلام» می دانند و معتقدند که اين وحدت زمانی بوجود خواهد آمد که هويت های ملی از ميان برداشته شوند. آنها ملی گرایی را کوشش برای هويت ملی می دانند و با آن می جنگند.
هویت ما از نظر قانون بین الملل در جهان امروز، و براساس قوانین بین المللی، خوب یا بد، درست یا نادرست، انسان ها در یک جامعه معين، یا یک سرزمین معين، ابتدا با ذکر تعلق سرزمينی شان که همان ملی شان باشد شناخته می شوند و سپس با تفاوت های فرهنگی شان. یعنی اولین چیزی که ما را با آن می شناسند سرزمين ما است که نامش در سازمان ملل متحد ثبت شده است. من انسان مقیم کره خاک وارد هر کشوری که بشوم اولین کارت شناسه ای که از من می خواهند پاسپورت یا گذرنامه ای است که نام سرزمین یا کشور من در آن نوشته است. برای آن ها چه من شکوه باشم چه فرانچسکا، چه هرمز باشم چه مایکل فرقی نمی کند.وقتی من را به رسمیت می شناسند که نام سرزمینم مشخص باشد. همین طور که چه فارس باشم و چه کرد، و چه مسلمان باشم، چه مسیحی، و چه سفید باشم و چه سياه برای آن ها تفاوتی ندارد و من باید ابتدا ثابت کنم که از سرزمینی آمده ام که آن ها می شناسند. یعنی هویت من با نام سرزمینم درآمیخته و شناسایی می شود و اجازه ورود به من، به عنوان موجودی با هویت ایرانی داده می شود. تازه در آن کشور است که اگر کسی از من بپرسد توی ایرانی از کجای ایران آمده ای؟ می توانم بگویم که من کردم و از کردستان آمده ام، یا اگر کسی بپرسد که توی ایرانی چه مذهبی داری (که معمولا مردمان کشورهای پیشرفته کاری به مذهب کسی ندارند و آن را به عنوان امری خصوصی می دانند) می توانم بگویم مسلمان هستم یا زرتشتی، یا زبان مادری من فارسی است یا ترکی و یا این که اصل و نسبم به کدام تاریخ و کدام نژاد می رسد.
هویت اسلامی چیست؟
گفتم که مجموعه ی جغرافیایی سرزمینی به نام ایران، و مجموعه ی تاریخ، زبان ها، مذهب ها، سنت ها، آیین ها و داشته ها و دانسته های ادبی و علمی درون این جغرافیا، همگی در مفهومی به نام فرهنگ. هویت ما را تشکیل می دهند. تعریف فرهنگ با این اجزایی که شمرده شد در دانشنامه های معتبر جهانی وجود دارد و به ما می گوید که اسلام یکی از اجزای فرهنگی یا هویتی ما را تشکیل می دهد. همانگونه که دين زرتشتی يا مسحیت یا دیگر ادیان.
برکنار از این که کدام یک از اين اديان چند میلیون یا چند هزار پیرو داشته باشند، همگی تنها بخشی از فرهنگ ما، یا هویت ما را تشکيل می دهند. اما ما در سال 1357 ناگهان گرفتار مساله ی عجیبی شدیم یعنی انقلابی در سرزمین ما رخ داد که مدعیان یا صاحبانش آن را انقلاب اسلامی نام نهادند. و از آن روز پایشان را در یک کفش کردند که هویت ملی ما را منکر شده و بجای آت هويت اسلامی را بگذارند. در واقع این گروه که زور دارند و اسلحه دارند و ثروت های ملی ما در دست آن هاست، می خواهند که میلیون ها انسانی را که در ایران زندگی می کنند از هویت ایرانی خود خالی کنند. آنها می خواهند که میلیون ها آدمی که مجموعاً مسیحی، یهودی، زرتشتی ها، بهایی ها و حتی اهل تسنن بشمار می روند و نيز صاحبان هر دین و مذهب دیگر و یا همه ی بی مذهب ها را که با نخ رابطه ای بنام ايرانيت بهم وصل اند بی هویت کنند. در اين روند حتی بخش بزرگی از مسلمانان که هویت خودشان را ایرانی می دانند نیز از هویت خود خالی می شوند.
در طول تاریخ بلند ما، و حتی پس از این که اعراب به کشور ما آمدند و مذهب بسیاری از مردمان به زور یا به دلبخواه (در این جا فرقی نمی کند) تغییر پیدا کرد، در هر حکومتی که داشته ایم، اعم از ترک یا فارس، یا عرب، کسی به هویت ملی ما و به هویت فرهنگی ما که از آغاز انحصاری نبوده و همیشه متشکل از مجموعه ای رنگارنگ و زییا بوده کاری نداشته است. اما این جماعت نه تنها اصرار دارند که ما را از هویت ملی مان تهی کنند، اصرار هم دارند که ما بپذیریم که همیشه هویت ما اسلامی بوده است. در حالی که خود آن ها هم می دانند که حتی عنوان کردن چنین چیزی در ارتباط با یک سرزمين تاريخی که قرن ها پيش از پيدايش اسلام وجود داشته است کاری غیر طبيعی و غير انسانی و حتی غير قانونی است. چرا؟
فرض کنید که شما فردا به چین و روسیه و حتی سوریه و لبنان (که حکومت اسلامی دار و ندار مان را به آن ها داده است) برويد و جلوی مرز گذرنامه ای را به آن ها نشان دهید که در آن در برابر واژه ی «مليت» به جای ایران نوشته شده باشد اسلام. کدام یکی از این کشورها حاضرند که شما را به درون راه بدهند؟ که سهل است؛ آنها شما را به عنوان جعل گذرنامه دستگیر هم می کنند.
یعنی حکومت اسلامی حتی نمی تواند این کشورها را وادار کند که تن به این هویت ساختگی بدهند. و این درست همان هویت غیر قانونی و اجباری است که حکومت اسلامی می خواهد بر میلیون ها تن از مردم یک سرزمین تحمیل کند و اين برنامه را به طور صریح و روشن در قانون اساسی خود دارد. اصل هفدهم این قانون می گوید: «به حكم آيه ی كريمه (ان هذه امتكم امة واحده و انا ربكم فاعبدون) همه مسلمانان يك امت اند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ی ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پي گيري به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد».
در واقع، اين حکومت می کوشد تا به حکم فقط یکی از کتاب های مقدسی که در ایران مورد قبول است، نه تنها همه ی مسلمانان اين کشور را از هویت ایرانی شان تهی کند، که غیر مسلمانان را، با و بی هر مذهب و مرامی، از جمعیت ایران حذف می کند.
تازه اين وظیفه ای که برای حکومت اسلامی مقرر شده یک سیاست کلی است بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی. یعنی ارتباط و تبادل طبیعی بین ملل را هم حذف کرده و و فقط قصد وحدت بخشیدن سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مسلمانان را وظیفه اين حکومت می داند. اين حتی در ميان معتقدان به قراردادی بودن مرزهای سياسی و لزوم تشکيل اتحاديه های اقتصادی و فرهنگی نيز امری غير طبيعی است.
و همين غيرطبيعی بودن رفتارهای اسلاميست ها سبب شده که به صورتی واکنشی آغاز دوران بيداری فرهنگی ـ ملی ما شروع شده و روز به روز گسترش بیشتری پیدا کند. هرچه اسلاميست ها عليه هويت ما تاخت و تاز می کنند اين هويت بيش از پيش در وجود ما شعله می کشد و راه های اتحادی ملی را برای ما روشن می سازد. اتحادی که می تواند سازنده ی ایران بی تبعیض فردا باشد.
شکوه میرزادگی