۱۳۹۰ دی ۱۵, پنجشنبه

بیاد دوران دبستان ...

گویند مرا  چو زاد مادر

پستان به دهن گرفتن آموخت


شب ها بر گاهواره ی من


بیدار نشست وخفتن آموخت


دستم بگرفت و پا به پا برد


تا شیوه ی راه رفتن آموخت


یک حرف و دو حرف بر زبانم


الفاظ نهاد و گفتن آموخت


لبخند نهاد بر لب من


بر غنچه ی گل شگفتن آموخت


پس هستی من ز هستی اوست


تا هستم و هست دارمش دوست


ایرج میرزا



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.