۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

اگر یزید روزنامه می داشت فردای عاشورای سال 61 هجری چه می نوشت؟؟؟

سرمقاله:



خروش ملت خدایی سرزمین اسلام ، دیروز یکبار دیگر امواج سهمگین فتنه اخیر را در هم پیچید. دیروز صحرای کربلا ، شاهد حماسه حضور هزاران سرباز عاشق خلیفه مسلمین بود که در چشم بهم زدنی طومار فتنه گران را درهم پیچیدند. سربازان عاشق خلافت چنان درسی به فتنهگران دادند که تا سالهای سال دیگر کسی به فکر ضدیت با اصل خلافت نیافتد.شعار غالب دیروز در صحرای کربلا "مرگ بر ضد خلافت یزید" بود که از حنجره سربازان رشید اسلام ، آسمان سرزمین اسلام را شکافت و به عرش اعلی رسید و فرشتگان نیز با این شعار آسمانی همراهی کردند. سرباز رشید اسلام "شمرابن ذی الجوشن" که از مدارای بیش از حد خلیفه مسلمین با سران فتنه که از سر بزرگواری مقام عظمای خلافت ناشی می شد صبر انقلابی اش به سر آمده بود ، تیر خلاص را بر پیکر این فتنه اخیر وارد آورد. بازماندگان فتنه اخیر نیز از سر استیصال و در ماندگی به تبلیغات انحرافی از وقایع این روز روی آورده و با بزرگنمایی ، وقایع غیر واقعی از حوادث دیروز به خبرگزاری ها و روزنامه های دیگر مخابره کردند و این لزوم برخورد بیشتر و جدی تر با بازماندگان فتنه را نمایان می کند سران فتنه که پایگاه واقعی مردمی خود را دیروز مشاهده کرده بودند (حدود 72 نفر که با محاسبات انجام شده توسط تیم کارشناسی روزنامه این عدد غیر واقعی است و تعداد واقعی آنها حدود 5 تا 6 نفر بوده است) نشان دادند که لجاجت و خیره سری میتواند تا بدانجا پیش رود که در مقابل خیل عظیم و حضور میلیونی عاشقان خلافت نیز حاضر به عقب نشینی و توبه نشدند.علی رغم دعوت به بازگشت به آغوش ملت که با بزگواری از طرف مقام عظمای خلافت مطرح شد، سران فتنه حاضر به قبول این دعوت بزرگوارانه نشدند. آنها راه خود را از ملت جدا کردند و کسی که در مقابل ملت و خلافت قرار گیرد سرنوشت محتومش شکست و حذف از گردونه تاریخ است.مقام عظمای خلافت بارها سران فتنه را به رعایت قانون و پیروی از قانون فرا خواند و از آنها درخواست کرد که خواستهای و اعتراضات خود را از طریق مراجع قانونی و امرا و فرماندهان مقام عظمای خلافت وقضات امین پیگیری کنند ولی گوش سران فتنه بدهکار نبود و هیچگاه خود را ملزم به رعایت قانون نکردند. ملت اسلام نشان دادند که نخواهند گذاشت میراث جاودانه رسول خدا ، آن استوانه تقوی و واسطه فیض الهی ، توسط عده ای آشوبگر و فریب خورده به بازی گرفته شود.امروز مقام عظمای خلافت جانشین راستین رسول خدا ، محمد مصطفی ، است و هر کس با مقام عظمای خلافت مقابله کند در حکم مخالفت و محاربه با رسول خدا و هر کس با رسول خدا مخالفت و محاربه کند در حکم محاربه با خدا و سزایش قتل به دست فرزندان امت اسلام است. تدبیر مقام عظمای خلافت نشان داد که صرف داشتن نسبت خانوادگی با رسول خدا نمیتواند عاملی باشد که عده ای آشوبگر و اغتشاشگر با استفاده از این حربه در صدد نابودی دین خدا و رسول خدا باشند. عده ای از سیاسیون ورشکسته نیز با اظهار نظرهای خود و نیز اظهار نظر نکردن خود سعی دارند که اوضاع سرزمین اسلام را بحرانی نشان دهند در حالیکه اوضاع مملکت آرام است و بحمدالله و زیر سایه مقام عظمای خلافت اوضاع مملکت آرام است و روز بروز بر عزت اسلام و مسلمین افزورده می شود.گر چه به قول مقام عظمای خلافت اگر فتنه گری اخیر نبود اوضاع مملکت از این هم که هست بهتر می بود. در هر حال اکنون که به همت حضور میلیونی مردم غیور طومار فتنه در هم پیچیده است بر همه مردم است که وحدتی حول مقام عظمای خلافت شکل گیرد تا بتوان با فتنه های خارجی و داخلی بهتر و بیشتر برخورد کرد.




یازدهم محرم 61 – شام

امضاء سردبیر
 
 
Marzie Khanoom

۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

اسطبلیات, رباعباتی به تأثیر از مجادلات رایج در مجلس شورای اسلامی ...

اسطبلیات نام رباعیات هزل آمیزی است که در زمستان 62 به تأثیر از وقایع جاری در «مجلس شورای اسلامی» نوشته شده اند. آن وقایع و آن رفتار که چنین مجلسی را بیش از هر مجمع و جمعیت و گروه دیگر به اسطبل بهائم و طویلهء وحوش و چهارپایان شبیه می کرده و می کند ، هرگز در این سه دهه از تاریخ تلخ و سیاه معاصر فروکش نکرده است و تفاوت چندانی هم میان جناح های گوناگون این نظام بربریت و عقب مانده و ضد ایرانی نبوده است. همواره این مجلس یک کارگاه ننگ سازی و خفت پراکنی و مایهء آبروریزی ملت ایران بوده است و این روش همچنان ادامه دارد زیرا مشتی ملای نادان بی وطن در محفلی نشسته اند و به نام نظارت استصوابی مشتی سرسپرده ومردم دون و ناداشت و مفلوک را به نمایندگی از ملت برمی گزینند و ضمن یک سیرک نمایشی که آنر انتخابات می نامند ازایرانیان می خواهند که جانواران برگزیدهء آنان را وکیلان خود بدانند و درواقع به پای صندوقهای رأی بروند و انتخاب شورای نظارت استصوابی را با رأی خود امضا و تأیید کنند. به هرحال این روزها ظاهرا دعوا میان جمع وحوش حاد تر شده است تا جایی که یکی از اعضای هیأت دولت طی درگیری و کتک کاری ، این مجلس را اسطبل حیوانات نامیده است و مضمون این رباعیات که سی و یکسال پیش نوشته شده اند را تأیید کرده و سخن حق دانسته است .(م.س.مارس2011 )


*
*
در مجلس اسلام ، خری عرعر کرد
گاویش به اعتراض جفتک درکرد
در حین جدال ، خوکی از رفسنجان
آمد به تریبون و دفاع از خر کرد
*
در مجلس اسلام ، الاغی مغرور
ناگه لگدی پراند ، پیش از دستور
از ترس لگد جناب رفسنجانی
از خط امام تاحدودی شد دور
*
در مجلس اسلام ، الاغی زد دوش
ناگه لگدی به سینهء مهدی موش
در دل به خدای خود همی گفت خموش:
این جمع ِ وحوش غرق کن ، ما هم روش
*
در مجلس اسلام خری از خلخال
رم کرد و سگی ز مشهدش در دنبال
سگ پاچهء خر گرفت و خر ، گوش ِ شغال
زین جنگ و جدل ، امام کرد استقبال
*
در مجلس اسلام یکی استر بود
کز جملهء استران ِ عالم سر بود
مشتاق ِ صدای عوعو و عرعر بود
خود لیک نمی شنید ، گوشش کر بود
*
در مجلس ِ اسلام ، خری رهبر شد
از بهر ادای خُطبه بر منبر شد
با منطق مستدلّ ایشان گاوی
درخط ِ امام ِ چارپایان ، خر شد
*
در مجلس ِ اسلام شُتر پشگل کرد
این بی ادبی ، امور را مشگل کرد
خر رفت که آگاه کند رهبر را
دربیت امام ، سالها منزل کرد
*
در مجلس ِ اسلام شتر دوشیدند
از شیر ِ شتر ، شغال و سگ نوشیدند
چون گاو خر از شیر نبردند نصیب
ناچار ز پشم ِ او عبا پوشیدند
*
در مجلس اسلام خری رفت از هوش
افتاد خروش و ناله در جمع وحوش
بی وقفه همی رسید این نعره به گوش
برخیز و پِهِن بیار ای مهدی موش
*
در مجلس اسلام که پرغوغا بود
سگ صدرنشین و موندِ خر بالا بود
در بین شغال و شیخ اگر دعوا بود
دعوا سرِ سهم ِ سینی ی حلوا بود
*
در مجلس اسلام، الاغی گیلک
زد بر شتری ز شهر نائین جفتک
گفتند : چرا لگد زدی بر اُشتُر
فرمود : چرا به ماچه خر زد چشمک؟
*
در مجلس ِ اسلام زقم گوریلی
بر چهرهء خوک ِ اصفهان زد سیلی
در جبههء حجتیه بود این دعوا
در خط امام رنگ خر شد نیلی
*
در مجلس اسلام ، شتر با بارش
وارد شد و سگ پرید بر افسارش
گفتند به سگ : چرا پریدی به شتر
سگ گفت : خوشم نیامد از اطوارش
*
در مجلس ی اسلام ، شتر قاری شد
از چشم ِ وحوش ، اشک ها جاری شد
زینروی شتر به امر ِ مکتوب ِ امام
مسئول ِ امور ِ گریه و زاری شد
*
در مجلس اسلام ، خروسی ناگاه
برجَست ز خرقهء خری عالیجاه
روباه قم و شغال قزوین گفتند :
لاحول ولا قوة الاّ بالله
*
درمجلس اسلام خری عاشق شد
خارج ز اصول و فارغ از منطق شد
در خط امام ، مادیان «عذرا» بود
در جبههء حجتیه ، خر «وامق» شد
*
درمجلس اسلام، چغندر خوردند
مازادی اگر بود به آغُل بردند
آنقدر جویدند که شب در آغُل
برخی ترکیدند و گروهی مُردند

در مجلس ِ اسلام ، شغالی قِی کرد
سگ طعنه زد و عتاب ها با وی کرد
خر خواست که خطبه ای بخواند ، اما
تا منبر خود زبیم ِ قی ، لِی لِی کرد
*
در مجلس اسلام ، بُزی صاحب ریش
یک روزبیان ِ عشق فرمود به میش
این قصه شنید میش و دور از تشویش
میعاد وصال بست در آغُُل ِ خویش
*
درمجلس اسلام ، شپش بود ، شپش
بیرون ز شمار بود و دور از سنجش
بر خرقهء هر خر و بر عمامهء خوک
با واحد ِ صد هزار ، افزون از شش
*
در مجلس اسلام ، شبی آمد فیل
با لالهء گوش ِ پهن و خرطوم ِ طویل
از وحشت ِ فیل ، جمله از صدر به ذیل
خواندند وحوش ، آیهء مِن سِجّیل
*
درمجلس ِ اسلام خروسی زد پر
ناگه ز پس ِ عبای خر بر منبر
خر روی به جمع و دیگران روی به خر
بیچاره نیافت چاره ای جز عرعر
*
در مجلس ی اسلام ، سگی شد معزول
خر گفت که عزل او بوَد نامعقول
از خط امام ، معترض شد گاوی
کای خر نشنیده ای «کعصف ٍ مأکول»؟
*
درمجلس اسلام ، الاغی ناگاه
از کرسی خود زد لگدی بر روباه
روباه دوان دوان زمجلس دررفت
تا شکوه بَرَد به حضرت ِ روح الله
*
درمجلسِ اسلام ، سد احمد درزد
چون کس نگشود در ، صدا بر خر زد
سگ گفت به خر که : نامه داری ز امام
خر جَست ز شوق و جُفت بر منبر زد
*
در مجلس ِ اسلام ، شپش ظاهر شد
انواع ِ شپش به غرب هم صادر شد
زین صنعت و صادرات ، در دفع شپش
تکنیک ِ جهان ِ صنعتی قاصر شد
*
در مجلس ِ اسلام ، شپش شد پروار
بر ریش ِ بز آرمید و در گوش ِ حمار
لاغر شپشان علیه این «استضعاف»
دادند شعار : «مرگ بر استکبار!»

دیماه 1362

یادداشت:

این دوبیتی های که به زبان هزل و مطایبه ، مجلس نظام اسلامی را در ایران سالهای 60 تصویر کرده است برای نخستین بار در زمستان 62 در نشریه آهنگر ـ که به کوشش طنز نویس خوش ذوق مبارز و فقید منوچهر محجوبی در لندن انتشار می یافت ـ چاپ شده اند و سپس در کتابی به نام «شب نامه ها» از سوی انتشارات شما در لندن (به کوشش محجوبی ) در سال 1367 منتشر شده اند.
در حاشیه این ابیات ، در کتاب «شب نامه ها» آمده است :
«این رباعبات به تأثیر از مجادلات رایج در مجلس شورای اسلامی صدور یافته اند. هرچند کار شعر و به ویژه رباعی توصیف ِ جایگاه وحوش و اسطبل ِ بهائم نیست ، با اینهمه چه می توان کرد؟ مگر نه این است که در این سالهای سیاه ، سرنوشت مردم و میهن ما و امروز و آیندهء نسلها زن و مرد ایرانی در همین «مجلس» رقم خورده است؟ یقین دارم که خوانندگان ، عذر گویندهء ناگزیر را خواهند پذیرفت.(م.س)»
http://msahar.blogspot.com/

در چشم حقیقت خاک مپاش

چه تاسف بار و خجالت آور 
در چشم حقیقت خاک مپاش
 
اینجا مجلس کشوری است که سالانه میلیاردها دلار پول منابع زیرزمینی اش -  بصورت علنی
و غیر علنی تقسیم و یا شاید تاراج می گردد! در حالیکه باد بر روی میز این نمایندگان فرمایشی به پرچم دیگران می وزد چه تاسف بار و خجالت آور


 
HydroForum ® Group
  
HydroForum ® Group
  
کسانی که بقای خود را در حمایت از بحران سازهایی می دانند که تضمین کننده وجودشان هستند و براي سركوب مطالبه گران حق و عدالت و راي خود مزدور مي فرستند
 
HydroForum ® Group
 
و این وضعیت ایرانیان است در شهرهایشان
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
 
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group 
HydroForum ® Group
پس آن میلیاردها دلار چه می شوند که حال روز ایرانیان بی پناه اینگونه است؟ 
بد نیست نیم نگاهی به جاهایی که قسمت کوچکی از پول نفت ایران در آنجا خرج می شود بیاندازیم
  
HydroForum ® Group
 
فکر میکنید زنان سرزمین ما میتوانند به این صورت در مجامع عمومی ظاهر شوند؟
  
HydroForum ® Group
 
HydroForum ® Group
 
نه نمیتوانند!
 
سهم زنان آزاده سرزمین ما ایران !!!!
 
  ایناست
 
تنها برای برخورداری از ابتدایی ترین حقشان و نه چیزی بیشتر
 
 
HydroForum ® Group
 
آن خرمشهر زیبا را بعد از حتی 24 سال آزادی ببینید
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum
 ® Group
HydroForum ® Group
HydroForum ® Group
 
در حالیکه شهرهای جنگی لبنان با پول نفت در مدت تنها 3 ماه بازسازی شدند  
HydroForum ® Group
    قبل از کمک های ایران HydroForum ® Groupبعد از کمک های ایران HydroForum
 ® Group  ایران یکی از ثروتمند ترین کشورهای دنیاست اما ... مردمان رنج دیده اش برای نیازهای اولیه شان باید اعضای بدن خویش را بفروشند HydroForum ® Group
ایرانی نیست کسی که در انتشار این ایمیل اهتمام نورزد

حماسه 9 دی سالروز پیروزی ساندیس بر شرافت , بر ازادی خواهان تسلیت باد.

حماسه 9 دی سالروز پیروزی ساندیس بر شرافت،
سالروز بر نیزه زدن قران ها و خرج کردن از جیب تهی اسلام توسط حکومت،
سالروز پیروزی جاهلان بر ازادی خواهان،
سالروز به ماکزیمم رسیدن زور رژیم برای اوردن مردم به خیابان تا مرز پارگی!
بر جاهلان مبارک
بر ازادی خواهان تسلیت باد.

لانه ی جانوران

حوزه های علمیه، لانه ی جانورانی هستند، پست و موذی. از روشنایی بیزار و شیفته ی تاریکی اند
بیایید به این حقیقت باور به ورزیم که تا آن زمانی که حوزه های علمیه، نهادهای تولید کننده ی قشری از جامعه که "روحانیت " خوانده میشود، پا برجا و بر سراسر جامعه سلطه افکنده اند، نه میتوان جدایی دین از قدرت را انتظار داشت، نه آزادی و دمکراسی را و نه میتوان به رهایی وجدان از دغدغه های دین و شریعت امیدوار بود. اگر نهاد کهنسالی همچون، نهاد شاهنشاهی منقرض شدنی ست، چرا به فرو پاشی حوزه های علمیه نیاندیشیم، حوزه هایی که در طول تاریخ، فرهنگ، اخلاقیات و راه و روش زندگی ای را تبلیغ و ترویج نموده اند که اساسا در خصومت و ستیز بوده اند با آزادی و عقل و خرد انسانی، با خود آئینی و خود مختاری. مگر آنکه در ماندن و پس رفتن راضی و خشنود باشیم. به تحولاتی تن در دهیم کمتر از تاریخ ساز، و به جایگاهی برجسته برای ملت خود در کنار ملت های بزرگ تاریخ، امید نبدیم.
حوزه های علمیه، لانه ی جانورانی هستند، پست و موذی. از روشنایی بیزار و شیفته ی تاریکی اند، عالم و فقیه و آیت الله و حجت الاسلام و واعظ و روضه خان و قاری و آنچه به غلط "روحانیت " خوانده میشود. چرا که خواست قدرت را در پس، زهد و تقوا و انکار جهان مادی، بندگی و عبودیت نسبت به خدایی که الله نام دارد، پنهان میسازند. عمر خود را در حوزه ها میگذرانند که حقیقتی را بجویند برخاسته از اسطوره ها و افسانه ها و یا دروغ های بزرگ. لاجرم تزویر و ریا میآموزند و آموزگاران بزرگی را پرورش میدهند که به جهان هستی از ته سوزنی مینگرند. خود را مالک انحصاری "حقیقت " میدانند و آنچه غایت است و نهایت. چرا که مراتب اجتهاد را از طلبه گری آغاز نموده و راز و رمز هستی را از الله و آخرین رسولش، محمد، آموخته اند. آنها خود را تماما باسارت احکام شریعت الله در آورند و نماد تسلیم و اطاعت شوند که جامعه را همچون گله ای عظیم به تقلید و تبعیت از خود وا دارند.
آنان که به براندازی نظام ولایت می اندیشند، باید به این واقعیت آگاه باشند، که ولایت ریشه در روحانیت دارد، قشری که در حوزه های علمیه، تولید و باز تولید میشوند. وقایع اخیر، شکافی که ظاهرا بین جمهوریت و ولایت پیدا شده است، سندی ست بر اقتدار بی چون چرای روحانیت برهبری ولایت. بعبارت دیگر، حوزه های علمیه دیگر یک نهاد صرفا دینی نیستند- که هرگز نیز نبوده اند. حوزه های علمیه را امروز باید یک حزب سیاسی دانست. منبر های خطبه و موعظه، مساجد و محراب های عبادت را دیگر نمیتوان دینی، مقدس و مصون از زشتی ها و پلیدی ها دانست. بر آن منبر ها کسانی، مردم را به زهد و تقوا فرا میخوانند و اخلاق آموزش دهند که دست ها شان به جنایت آلوده است و گوینده ی بزرگترین دروغ ها هستند. هم این دنیا مادی را ظاهری و فانی می پندارند و به نفی آن میپردازند وهم دو دستی سخت بدان چسبیده اند. از یکطرف زندگی مادی را پست میشمرند از دیگر سو آنرا بزیر سلطه تمام خود میکشند. طلبه ها را باید کادر های حزبی خواند در خدمت یک ایدئولوژی سیاسی. آنها پاسدار احکامی هستند برخاسته از شریعت دین اسلامی. احکام شریعت، احکامی هستند اساسا سیاسی، در جهت کنترل رفتار مردم یک جامعه. شریعت، احکام باید ها و نباید ها ست، احکام منع ها و ممنوعیت ها، حرام ها و حلال ها و مستحبات و مکر و هات و طهارت و نجاسات که به تسلیم ختم میشود و اطاعت. احکام شریعت، دربر گیرنده ی رابطه ی بین مجتهد است و مقلد، بین دانا و بینا و نادان و نابینا. احکام شریعت، احکام فرمانروایی است و فرمانبری.
احکام الله، احکامی همچون احکام حجاب و جدایی و تبعیض جنسیت، احکامی هستند سیاسی، چون اجباری ست. تخلف از آن دیگر گناه در بارگاه الله نیست. تخلف از حجاب یک جرم است. امنیت اخلاقی را بخطر میاندازد. افشان کردن موی سر، نشان دادن برجستگی های بدن با پوشیدن لباس های تنگ، آرایش غلیظ، نمایان ساختن قوزک پا، رفتاری که در گذشته، شخص مومن بدلخواه از آنها پرهیز میکرد، امروز اجباری و جرم شناخته میشوند. آقای رادن، رئیس پلیس تهران که بد حجابی را یکی از هنجار شکنی ها و آسیب های بزرگ اجتماعی میخواند، باید یک حجت الاسلام در خدمت برقراری نظم شریعت، بشمار آورد. چون در نظام ولایت، ریشه کن ساختن بد حجابی ارجح است بر ریشه کن ساختن قتل و جنایت و دزدی.
این بدان معناست که در شرایط موجود هر آنچه دینی بوده است، تبدیل شده اند به یک امر و یا کنش سیاسی. و بالعکس. سردار و رئیس پلیس، حجت الاسلام میشوند. حجت الاسلامها رئیس میشوند و وزیر، متخصص و مبرز و ماهر در امر جاسوسی و بازجویی، در شکنجه و اعدام و سنگسار. واقعیت آن است که ولایت بدون یک دستگاه و سازمان حزبی، مثل حوزه های علمیه هر گز نمیتواند بر نهادهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و نظامی سلطه افکند. این امام های جمعه و مراجع تقلید در درون حوزه ها هستند که دائم فریاد وا مصیبتا ی بد حجابی را بگوش مردم ایران میرسانند و مامورین انتظامی را به اعمال فشار و سخت گیری بیشتری فرا میخوانند. از پشت تریبون های امامت جمعه، آموزگاران بزرگ اخلاق هستند که اعلام میکنند که برای برقراری حجاب باید خون ریخت، گویی که بد حجابی یکی از امراضی است که تمامی جامعه را به فساد و تباهی میکشاند. مرجع تقلید دیگری، دست شکایت به هوا پرتاب میکند که بچه دلیل حکم اعدام ناشر سایت "مستهجن " را به حبس ابد تبدیل کرده اند. مراجعی همچون وی، شیفته طناب دارند. از مشاهده آن بر گردن مجرمین و گناهکاران بسیار لذت میبرند. امام جمعه ی مشهد، مرگ یک جوان بدست جوانی دیگر را ناشی از بد حجابی یک خانم میداند. این خطبه گو نیست، که درنده خویی و انتقام جویی، بغض و کینه تبعیض را ترویج میدهد بلکه ارزشهایی ست که در ذات احکام شریعت و دین اسلام نهفته است. تنها نمیتوان به پائین کشیدن خطبه گو از منبر اکتفا نمود بلکه باید در فکر واژگون سازی منبر بود. این منبر نشینان، حتی توان تحمل جانورا نی مثل احمدی نژاد را که در دامن شریعت و آئین شیعه پرورش یافته است، ندارند. احمدی نژاد خشم و غضب روحانیت را نسبت بخود زمانی احساس کرد که از اجرای بی درنگ فرمان ولایت خود داری نمود. نظامی که احمدی نژاد را بنا بر اعتراف خود در کنفرانس خبری اخیرش به سکوت وا دارد، به چیزی کمتر از سلطه تمام و تسلیم و اطاعت مطلق، راضی و خشنود نیست.
نسل پیشین چنان دچار فریب بودند که غرّش و خروش آیت الله خمینی را در 15 خرداد 1342 در برابر شاه می ستودند و دست اتحاد بسوی ش دراز مینمودند گویی که بسوی رهایی و آزادی ست که رهنمون مان میسازد. حال آنکه او از شاه میخواست که احکام شریعت، یعنی احکام اسارت و بندگی را از جمله ادامه محرومیت زنان از حق گزینش و برگزیده شدن را حفظ نماید و از تقسیم اراضی خود داری نمایند. مراجع تقلید درون حوزه ها بودند که همچنانکه سردار سپه، رضا خان را بر تخت شاهی نشاندند، شاه پسر را وا داشتند، التزام به قرآن را جانشین سوگند به کتاب آسمانی نماید. البته که در میان دگر اندیشان و انقلابیون، خمینی ارجح بر شاه بود. چگونه ممکن است آگاه باشی و با شارع شریعت، خصم آشتی ناپذیر آزادی عهد مودت ببندی؟ مخالفان شاه با ساده اندیشی، روحانیت را نیز در جبهه ی ضد دیکتاتوری قرار میداند و بر آن تصور بودند که سودای قدرت بسر ندارند. غافل از اینکه خمینی حوزه های علمیه را آماده ساخته بود که دین اسلام را به اصل خود باز گردانند و شمشیر و شریعت را بار دیگر به وحدت برساند، همانگونه که در دوران رسالت محمد و امامت علی بوقوع پیوسته بود. آنها ساده تر از آن بودند که بتوانند که با نهادی به رقابت بر خیزند که بیش از 300 سال تجربه در فریب و ریاکاری دارا بوده است.
بعضا بر آن باورند که روحانیت مثل همه ی قشر ها و گروه ها، خوب دارند و بد. بدان را باید راند و دست مودت با خوبان را فشردن باید. از عقلانیت بدور است که دامن حوزه ویان را بدون استثنا به زشتی و پلیدی، آلوده نمایم. مگر میتوان امتناع آیت الله منتظری در شرکت قتل عام زندانیان سیاسی رادر سال 67 فراموش نمود و یا از وجود روحانیونی که برغم مخالفت رژیم ولایت در مراسم کفن و دفن آقای مهندس سحابی حضور یافته بودند، میتوان غافل ماند. به فرض که شمار خوبان در قشر روحانیت اندک نباشند. اما آیا نباید انتظار داشت که خوبان لباس سالوس و ریا از تن بر کنند؟ مگر نه اینکه مبارز ین آزادی از فرماندهان و افسران و سربازان لشگر ولایت انتظار دارند خود را از صفوف سرکوب گران جدا سازند و به آزادیخواهان بپیوندند، چرا چنین انتظاری را نباید از آندسته از روحانیون داشت که خو بند و پاک دین. چرا از آنها نخواهیم که لباس از تن برگیرند و روحانیت را در آزادی بجویند؟
فیروز نجومی


۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

علی بن ابیطالب چه خدمتی به ایران و ایرانی کرده که زادروزش باید روز گرامیداشت پدر باشد؟

 علی بن ابیطالب که از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی از سوی آخوندها و اسلامیست ها زادروز این عرب به عنوان روز گرامیداشت مقام پدر معرفی شده است.
به نمونه هایی از کارهای درخشان این الگوی مردانگی اینجا اشاره می کنم:

کاری که علی پس از نیرومندی اسلام در آن حرفه ای بوده شبیخون زدن و دزدیدن اموال و زنان و دختران جبهه روبرو بوده است که الله او و دیگران را بابت این عمل ستایش می کرده است (تفسیر طبری - برگ 1373 و سیره ابن هشام - جلد 2 - برگ 269).

 همه کسانی که پس از مرگ محمد شادی کردند و به دست و پای خود حنا زدند به دستور ابوبکر و عمر و به دست علی در آتش سوزانده و خاکستر شدند ( تاریخ طبری - جلد 4 - برگهای 1354 و 1379 و 1380 و 1394 و 1407 و 1410 و 1464 و جلد 6 - برگهای 2420 و 2465 ).

نکته جالب دلیل کشتن علی توسط ابن ملجم بود که زمانی که زمانیکه حسن بن علی از او پرسید چرا این کار را کردی پاسخ داد زیر پدرت فرزندان بسیاری را بی پدر کرده بود ( تفسیر طبری - برگ 1373).



حال ببینیم ایشان به ایرانیان چه نیکی کرده که ایرانیان روز به دنیا آمدنش را روز پدر می دانند و برای مردنش خودشان را پاره می کنند. چند نمونه در این زمینه هم می آورم:


علی ابن ابیطالب از جانب خلیفه وقت عمر بن خطاب مسئولیت فروش بردگان و کنیزان ایرانی را در بازار مدینه به عهده گرفت (تاریخ ادوارد براون - جلد 1 - برگ 197 و مجمل التواریخ - زمخشری - برگ 92 و 93).


در غارت ایران توسط مسلمانان فرش بهارستان به 12 بخش تقسیم شد که بخشی از آن به علی رسید و آن را به 20 هزار دینار فروخت. این اعراب به اندازه متحجر و بیچاره بودند که ارزش فرش را پیشوایان مذهبشان نمی دانستند و فرش به آن بزرگی و با ارزشی را تکه کرده اند ( تاریخ طبری - جلد 5 - برگ 2116).


علی در آغاز خلافت خود عبدالله بن عباس پسرعموی خود را برای سرکوبی آزادیخواهان ایرانی به استخر فرستاد و آن حیوان در لباس انسان آنچنان تازش و ویرانگری کرد که شهر فیروز آباد به ویرانه ای تبدیل گشت و آنچنان خون در این شهر ریخته بود که حرکت نمی کرد و آب گرم ریختند تا خونهای ریخته شده حرکت کند و همه زنان و مردان و کودکان زنده مانده را به کنیزی و بردگی گرفت و برای خلیفه وقت علی ابن ابیطالب فرستاد تا پس از سوء استفاده از آنها در بازار مدینه بفروشدشان (مجمل التواریخ - زمخشری - صفحه 283 و تاریخ یعقوبی - جلد 2 - صفحات 120 و 121 و مروج الذهب - مسعودی - جلد 2 - صفحه 29).


بار دیگر علی سپاهی را برای تازش به استخر فرستاد و بازهم جنایات بی مانندی صورت گرفت و پس از کشتن همگان زنان و کودکان را به بردگی و کنیزی گرفتند و به دارالخلافه نزد علی فرستادند تا پس از سوء استفاده از آنها در بازار به فروش برسند و پولشان به صندوق مسلمین وارد و عادل ترین عادلان یعنی علی ابن ابیطالب اموال غارت شده و پول های ناشی از فروش بردگان و کنیزان را به عدالت میان تازشگران تقسیم کند و ما امروز به عنوان شیعه به عدل علی افتخار کنیم (فتوح البلدان - برگهای 149 و 150 و 157 تاریخ طبری - جلد 6 - برگ 2657 و جلد 7 - برگ 2722).

 مردم کدام سرزمین دنیا به این اندازه بی رگ و ریشه (یا بی مطالعه و نا آگاه) هستند که فرد یا افرادی را که خودشان یا به دستورشان چنین جنایاتی در سرزمینشان صورت گرفته را مورد پرستش قرار دهند و او را پیشوای خود بدانند؟
مگر ما ایرانیان خودمان در تاریخمان مردان بزرگ کم داریم که باید یک عرب که به دستورش در سرزمین ما جنایات فجیعی شده الگوی مردان ایرانی باشد؟
از زرتشت و کوروش و داریوش و آریوبرزن و فردوسی و بابک و یعقوب لیث و مازیار تا نادر شاه و کریمخان زند و ستار خان و باقر خان و رضا شاه و مصدق همگی دلیر مردانی بودند که برای این سرزمین جنگیده اند و از جان و عمر و آبرویشان مایه گذاشته اند.
علی بر ایران و ایرانی جز جنایت و ستم هیچ کار دیگری نکرده.
در سرزمینمان برای چند تن از بزرگان تاریخمان آرامگاه و ساختمان یادبودی آبرومند وجود دارد؟ آیا بابک که 22 سال با متجاوزان به این سرزمین جنگید و سرانجام با خیانت یک ایرانی دیگر به چنگ تازیان افتاد و بازهم ذره ای از شجاعتش کم نشد شایسته داشتن یک آرامگاه در کشورش نیست؟ بابک به ایران و ایرانی خدمت بیشتری کرده یا محمد و علی و فرزندان آنها؟ حال آنکه وجب به وجب ایران پر از گور نوادگان همان علی جنایتکار است و هیچکدامشان هم هیچ حرکت درخشانی در تاریخ انجام نداده اند.
 

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

دماغ زنان !

روزی از شیخ پرسیدند اگر زنان همه چادری و تمام حجاب شوند دیگر چه چیز مردان را فاسد کند ؟
گفت : دماغ زنان !
و مریدان فغان کردند و نعره ها زدند. 
 

معاون فرهنگی سپاه: ورود دانشجویان و مردم به سفارت انگلیس، برنامه و خواسته دولت انگلیس بود!

معاون فرهنگی سپاه: ورود دانشجویان و مردم به سفارت انگلیس، برنامه و خواسته دولت انگلیس بود!

آرزوی بابانوئل برای ایرانیان در شب کریسمس

و این کادو ناچیز را هم از طرف سمندر پذیرا باشید.  سالی‌ خوش با طلوع آزادی برای همه ایرانیان 
کریسمس همه مسیحیان ایرانی‌ خجسته باد

۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

زنگ موبایل شیعه در مسجد النبی:خوشگلا باید برقصن

اگه اون یارو سوسک نشده پس باید به اسلام شک کرد... 
خوشگلا باید برقصن اونم تو مسجد النبی،‌ای وای، ‌ای داد، ‌ای بیداد. بابا این امام زمان کی‌ میاد مارو از دست این ملحدین نجات بده پس
ای خداااا...

زندگی تخم مرغی !!!


تخم مرغی رفته بود اینترویو
تا مگر کوکو شود یا نیمرو

تخم مرغی بود با شور و امید
خواست تا مرغانه ای باشد مفید

فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود

توی مطبخ از برای شرح حال
پشت هم کردند هی از او سوال:

- کیستی تو، از کدامین لانه ای؟
- بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟

- کی ز پشت مرغ افتادی برون؟
- توی ماهیتابه بودی تاکنون؟

- تجربه داری و فرزی در عمل
- جای دیگر کار کردی فی المثل؟

- داغ گشتی توی روغن یا کره؟
- حل شدی در شنبلیله یا تره؟

- با نمک فلفل بهم خوردی دقیق؟
- خوب کف کردی شدی کلاً رقیق؟

- پشت و رویت سرخ شد روی اجاق؟
- باد کردی از فشار احتراق؟

تخم مرغ این حرف ها را که شنید
روی وحشت، زرده اش هم شد سفید!

ژوری اینترویو هم بی مجال
لحظه‌ای غافل نمیشد از سوال:

- گر "رزومه" داری و "سی.وی" بیار
- ورنه بیخود آمدی دنبال کار

- گر نداری توی کارت سابقه
- ردّ ردّی گرچه باشی نابغه

گفت لرزان تخم مرغ بینوا
نیست قانون شما بر من روا

خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفرکیلومترم و آماده ام

هرکسی کرده ز یک جائی شروع
میکند خورشیدش از یکجا طلوع

گر نه در جائی خودم را جا کنم
تجربه پس از کجا پیدا کنم؟

گر که مرواری نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به کف؟

گر که در میدان نرفته کره اسب
تجربه را پس چه جوری کرده کسب؟

گفت "شف" با او که: - زر زر کافیه!
- بیش از این هم ماندنت علافیه

ـ تخم مرغ هم اینقدر پر مدعا
- دست به نطقش را ببین بهر خدا!

- تجربه اول برو پیدا بکن
- بعد فکر پخت و پز با ما بکن

تخم مرغ بینوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون

رفت غمگین، صاف پیش مادرش
تا که گرما گیرد از بال و پرش

گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
جزو باند جوجه های کوچه کن

مرغ مادر گفت که: - دیر آمدی
- پس چرا طفلم به تأخیر آمدی؟

- من به تو گفتم بگیر اینجا قرار
- تو خودت عازم شدی دنبال کار

- مهلت جوجه شدن شد منقضی
- پس چه شد کوکوپزی، نیمروپزی؟

تخم مرغ اشکش درآمد پیش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام

گفت در نیمروپزی گشتم کنف
چونکه از من تجربه میخواست شف

سابقه یا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ریجکت نمود

موعد جوجه شدن هم که گذشت
آه مادر بچه ات بیچاره گشت!

من از آنجا مانده، زینجا رانده ام
فاتحه بر هستی خود خوانده ام

رفت فرصت های عالی از کفم
حال دیگر کاملاً بی مصرفم

پس در این دنیا به چه چیزی خوشم؟
میروم الان خودم را میکشم!

گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا
- چند مدت صبر کن بهر خدا

- صبر کن طفلم بیاید نوبهار
- باز پیدا میشود بهر تو کار

- گرچه اکنون فرصتت سرآمده
- تو نگو دنیا به آخر آمده

تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بیاید نوبهار

---------------

عید نوروز، عید پاک آمد ز راه
روی هر میزی بساطی دلبخواه

شربت و شیرینی و قند و نبات
تخم مرغ رنگ کرده در بساط

روی میز خانه‌ی بانو بهار
یک سبد مرغانه خوش نقش و نگار

تخم مرغ ما نشسته آن میان
میفروشد فخر بر اطرافیان

از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف های مادرش آمد به یاد:

- بهر هرکس در جهان قدقدقدا
- هست یک جا و مکان قدقدقدا

- نیست بی مصرف کسی قدقدقدا
- هست امکان ها بسی قدقدقدا

- هرکسی باید بیابد جای خود
- تا نهد جای مناسب پای خود

- پس تو هم توی مدار خویش باش
- فارغ از مأیوسی و تشویش باش

- چون شبیه تخم‌مرغ است این کره
- روز و شب گردش کند بی دلهره

- خود تو هم هستی عزیزم بیضوی
- در مدار خویش گردش کن قوی

- زندگی زیباست، زیبایش ببین
- هم ز پائین، هم ز بالایش ببین

تخم مرغ ما ز پند مادری
شادمان لم داد آنجا یکوری

گفت گر مطبخ به من میداد کار
در کجا بودم کنون ای روزگار؟

گشته بودم جوجه گر روی حساب
ای بسا که میشدم جوجه کباب

پس چه بهتر که بد آوردم زیاد
حال راضی هستم و ممنون و شاد

دین را باید بدادگاه بکشانیم

32 سال است که دین بر ما حکومت میکند. اما آیا میتوانیم با اطمینان خاطر بگوییم که در جامعه ی ما دین چه نقشی را بازی میکند؟ آیا واقعا این دین است که حکم میراند و یا آنها که خود را متولی و نگاهدار دین میدانند مثل آیت الله ها و حجت الاسلام ها و مراجع تقلید؟ براستی رابطه ی آیت الله خامنه ای و یا ولایت فقیه با دین چیست؟ و یا رابطه هریک از سران و ماموران حکومت از رئیس جمهور گرفته تا سران سه قوا و فرماندهان انتظامی و امنیتی با دین، چه میتواند باشد؟ آیا بدرستی روشن است که در مدیریت و تصمیم گیری های این صاحبان قدرت، دین چه نقشی بازی میکند؟ آیا تبعیت از دین هیچگونه اصطکاکی با تبعیت از قانون ندارد؟
وقتی یکی از این قدرتمداران از جمله ولایت فقیه اگر خدای نکرده مرتکب خطایی شود- اگرچه همچون امام، خطا ناپذیر و معصوم بشمار میآید- دین را باید مسئول بدانیم، و یا ولی فقیه را؟ وقتی زنی را بجرم زنا، سنگسار میکنند و بدین ترتیب شنیع ترین جنایت علیه بشریت بوقوع می پیوند، چه کسی را باید مسئول دانست، دین یا قاضی را و یا ماموران ی که متهم را در گودال تا سینه فرو میکنند و یا مردم سنگ انداز را؟ و یا وقتی مجرمی را به دار میآویزند و یا انگشتان و دست و پای سارقی را قطع میکنند، چه کسی را باید جنایتکار دانست، جانی بیمار و سارق گرسنه را و یا مجریان مجازات را و یا خدایی که چنین احکام ضد بشری را صادر کرده است؟ و یا وقتی که نه گویان و دگر اندیشان را در سیاه چال های مخوف پس از یک دوره ی طولانی شکنجه و تحقیر و تجاوز، برای مدتی نا معلوم نگاهداری میکنند، چه کسی را باید خشمگین و بیرحم و انتقام جو بدانیم، بازجو و یا قاضی و یا آن آئینی که چنین اعمالی را تایید و تصدیق میکند؟ و یا در همین راستا وقتی که زنان باکره ی دگر اندیش را شب پیش از اعدام مورد تجاوز قرار میدادند، مبادا که الله مجبور شود که به قول خود وفا کند و "محارب "باکره را به بهشت بفرستد، چه کسی را باید مسئول دانست؟ پاسداری که یک شبه داماد شده است وظیفه دینی خود را انجام داده است و یا وظیفه ی امنیتی و اداری خویش را؟ چه میشود اگر از حق امتناع محروم و به تجاوز بزن باکره ی کمونیست و یا مجاهد و یا دمکرات و یا هر چیز دیگری، مجبور بوده است؟ در آن صورت آیا پاسدار معذور است؟ آیا تاکنون روشن شده است که چه کسی را باید مسئول قتل عام انقلابیون جوان، بهترین فرزندان این بوم و در زندانها در سالهای 66-67، دانست؟ اگر آنرا به اراده و تصمیم امام خمینی نسبت بدهیم، آیا میتوان پذیرفت و یا باور کرد که دین در شکل بخشیدن به اراده و تصمیم وی، نقشی ایفا نکرده است؟ در چنین شرایطی شر را باید به کدام یک نسبت داد به شخص خمینی و یا دینی که خود را وقف آن کرده بود. به امام و یا دینی که او مظهر ش بود؟
آنچه پاسخ صریح و روشن باین سوالات را دشوار ساخته است دین است. دین ما را از رو در رویی با این سوالات حیاتی باز نگاه میدارد. از نزدیک شدن به دین اجتناب میورزیم. از واکنش جماعت هراس بدل میگیریم. بعضا اصل و اصول دین را نه تنها بی ضرر میدانند بلکه برای آرامش روحی و روانی و ضعف و نگرانی های انسان اجتماعی، ضروری و حیاتی می پندارند. کوته اندیشان با این سوال بزرگ پا به میدان میگذارند که مگر میتوان دین را از مردم گرفت؟ آنها با چنگال و دندان شان از دین شان دفاع میکنند، کنشی البته از سر نادانی، از سر و تعصب و غیرت، خصایل زشتی که تنها در دامن دین پروش میابد.
البته آنهایی که وجود شان از هرگونه شائبه شک و شبهه نسبت به یکتایی و یگانگی الله و آئین او شریعت اسلام، تهی ست، پاسخی روشن و صریح به سوالات بالا دارند. که احکام شریعت دین اسلام همه خیر اند. شر هرگز از دین بر نخیزد. بدین ترتیب وجدان خود را آسوده میدارند. شر را محکوم میکنند و از دین به دفاع بر میخیزند. شاید اکثریت مردم نقش دین را در تمام سوالهای بالا انکار کنند. آنها دین خود را چیز دیگری میدانند، چنانکه گویی که از دین تنها بوی عطر است که به مشام میرسد، نه بوی خون و نه بوی خشم و خشونت و کین خواهی. بعضا در دفاع از دین تا آنجا پیش روند که خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد و امثالهم را بی دین و کافر میخوانند. لازم است که یاد آور شویم که در پیش روی آنان نیز گزینه ی دیگری هم جز انکار نسبت شر به دین وجود ندارد، چون در آن صورت خود را باید مسئول بدانند. چرا که در وجود او دینی میزیید که ذاتا شر بر انگیز است. مسلم است که آگاهی به این حقیقت، ویران کننده است. وجدان بی پناه و سرگردان میشود، آرامش از روان های بی قرار رخت بر میبندد. زندگی تهی از معنا میشود. به آنچه در باور حقیقت تلقی میشد، مظنون و مشکوک میگردند. آری یکی از ویژگی های شخصیتی مسلمان است که تاب و توان رو در رویی با حقیقت را ندارد. دلبسته ی افسانه ها میشود و دروغ های بزرگ، موهوماتی که سبب شود خود را خوش رو ببیند بی آنکه در آئینه نگریسته باشد. آنها که دین اسلام را به عقل و خرد دریافته اند و نه از سر تعصب و عدم بینایی، به اسلام همچون منبع نوری مینگرند که در بشر امید را زنده نگاه میدارد و به راه او در آینده -روشنایی میبخشد، آینده ای که به آخرت ختم میشود.
. همین را میتوان در باره انقلابیون چپ، مجاهدین، لیبرال ها و دمکرات ها بیان داشت. برخی از این گروه ها و سازمانها، از جمله حزب توده و اکثریت فدائیان خلق، نقش دین و حکومت دین را مثبت و متحد قابل اعتمادی در مبارزه با امپریالیسم ارزیابی میکردند. هنوز پس از تار و مار و سرگردان شدن، از رو در رو شدن با سوالاتی که در آغاز بدان اشاره شد اجتناب میورزند. هنوز ارجحیت با جنگ با امپریالیسم است. و یا درد شکم و درد بیکاری و گرانی بر درد محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، آزادی در گزینش و مختار بودن بر خویشتن، ارجحیت دارد. آدم بیکار و گرسنه را چه نیازی ست به آزادی و یا رهایی از یو غ دین؟ یعنی که دین مسئله نیست. چنانکه گویی استبداد و دیکتاتوری عمیقا ریشه در دین و آموزشهای دینی ندارد.
درست است که هر عملی را باید با حاصل ان مورد سنجش و ارزیابی قرار داد. حاصل چه مثبت باشد چه منفی در ماورای هر عملی، باور و ارزشی نهفته است که هدف و غایت را معنا و مفهوم می بخشد. هیتلر نمیتوانست دست به جهان گشایی بزند اگر به برتری خود، به برتری نژاد آریان در جامعه بشری سخت باور نداشت، چنان سخت که توده ها را شیفته و برانگیخته به پی خود میکشاند. باور به بر پا داشتن بهشت کارگری بر روی زمین بود که استالین را وا داشت که نسل دگر اندیشان را نابود سازد. از همین رو نمیتوان رفتار و گفتار رهبران و فرماندهان از جمله ولایت فقیه و روسای سه قوا را از باورها و ارزشهای دینی شان جدا ساخت. چرا که خواست قدرت در ذات دین اسلام است. اگر در نظام ولایت، هرگز به مقام مسئولی برخورد نمی کنیم به آن دلیل است که همه خود را در برابر الله مسئول میدانند، نه در برابر عهد و قرار دادی و یا قانونی. نظام ولایت، یکی از بی قانون ترین جوامع بر روی زمین است. چرا که ولایت مطلقه فقیه در تضاد و خصومت است با قانون گرایی. چرا که حرف ولی فقیه هر قانونی را بی اعتبار میسازد. ولی فقیه بزرگترین مانع بر سر راه انجام وظایف سه قوای جمهوریت است، بگذریم از اینکه گردانندگان سه قوا از زیر تا بالا ارزشهای مشترکی با ولایت دارند که آنها را وا میدارد که خود را در برابر ولایت که جلوه الله است مسئول بدانند نه در برابر ملت.
مثلا چه چیزی سبب شده است که آقای رئیس جمهور که طبق قانون مسئول است که پیوسته و بطور دائم آمار و ارقامی در باره رشد و باروری اقتصادی، نرخ نقدینگی و تورم و بیکاری، خط قرمز فقر و توزیع منابع و فرصتها، ساخت و سازها و سرمایه گذاری ها و بسیاری از اقلام دیگر، "در اختیار مجلس و سایر مقامات از جمله رهبری قراردهد، سر باز بزند. محمد رضا خباز، نماینده کاشمر در مجلس اسلامی، اظهار میدارد که " دولت احمدی‌نژاد تنها در سال نخست حضور در مسند ریاست جمهوری (دولت نهم) این گزارش را آنهم ناقص ارایه کرد (فرارو،3 مرداد 90)." به عبارت دیگر، بیش از 6 سال است که از قانون شکنی احمدی نژاد میگذرد و از مجلس جز شکوه و شکایت، چیز دیگری بگوش نرسیده است.
اما از طرف دیگر، مجلس شورای اسلامی، این قانون گریزی را بخوبی تحمل کرده است و متقابلاً نیز نسبت به انجام وظایف خود سهل انگاری نموده است. یعنی که مجلس با چشم پوشی از قانون گریزی رئیس جمهور، خود نیز مرتکب قانون گریزی میشود. این بدان دلیل است که قوه ی مقننه نیز همچون دیگر قوای جمهوریت شاخه ای از حکومت ولایت محسوب میشود. بنابراین، نسبت به ولایت است که مسئول است نه به قانون و نه به مردم. آنجا که خدا حاکم است نه قانون معنا دارد و نه مسئولیت. چنین جامعه ای تمایل دارد که پیوسته بسوی بی قانونی حرکت نماید. هم اکنون جنایاتی که بر اساس باور و ارزش دینی صورت میگیرد رو به افزایش است. گزارش شده است که گویا کسانی که در خمینی شهر به حریم خصوصی خانواده ای حمله برده، و به زنان و دخترها ی خانواده در جلوی شوهران و پدران شان تجاوز نموده اند، قصد امر به معروف و اجرای فرائض دینی داشته اند. " سایت محافظه‌کار «جامعه‌ نو» اعلام کرد در پرونده جنجالی «خمینی‌ شهر» هیچ «تجاوزی» صورت نگرفته و متهمان افرادی مذهبی هستند که به منظور نهی از منکر وارد باغ شده‌ بودند( دگربان،1 مرداد 90)..
اگر ما شاهد افزایش روز افزون قتل و جنایت، فحشا و اعتیاد هستیم و افزایش ضریب حس بدبختی و بیگانگی و نیز خشم و خشونت و انتقام جویی، همه را باید ناشی از رابطه مردم با دین دانست. چرا که حکومت دین با تاکید بر اجرای احکام دینی در زندگی روزمره، همچون احکام حجاب داری و عدم اختلاط جنسیت ها، سبب تضعیف وجدان در آدمی میگردد. چرا که شرم از احکام را بر میانگیزد، نه شرم از وجدان را. به عبارت دیگر این شرم است که به عفاف میانجامد، چه در مرد و چه در زن، نه حجاب. حجاب در اصل خود سبب بی شرمی میشود چون از احکام فرمان میبرد نه از وجدان. بعبارت دیگر، در نظام ولایت کمتر چیزی اتفاق میافتاد، چه در گفتار و چه در رفتار که از تاثیر دین بهره ای نبرده باشد. اگر رهایی و آزادی را خواهانیم باید دین را به دادگاه بکشانیم.
فیروز نجومی