در مورد احــمـــد کسـروی چه می دانید؟ مردی که هرچه از او بگوییم باز هم کم است...
مردی که بدبختی توده مردم را در جهل و خرافات می دانست و بالاخره با فتوای آيت الله بروجردي و فتواي آيت الله صدر (پدر امام موسي صدر) با ضربات چاقو به قتل رسید.
به راستی که کسروی قربانی فرد یا افراد نشد، بلکه قربانی طاعون خرافاتی شد که بعدا این طاعون به صورت یک سیستم در آمد... قربانی خرافاتی که با آن مبارزه می کرد و عاقبت همان بلای جانش شد.
۱۲۱ سال از زادروز احمد کسروی تبریزی می گذرد. شاید کسروی از جمله نخستین کسانی بوده باشد که در عصر معاصر به روشنگری و نقد اصول دینی دست زده و تاثیر فراوانی بر پژوهشگران پس از خود گذاشته باشد. حتی چه بسا که فردی چون علی دشتی که ابتدا با عقاید کسروی مخالف بود و کارهای او را غیر اصولی می دانست* اما کتاب ۲۳ سال را با الهام از شیوه نقدنگری دینی کسروی نگاشت.
ولی از طرف دیگر رویارویی با عقاید اکثریت مردم و تابوهایی که مغر یک ملت را از کار انداخته بود کاری دشوار بود و با انتقاد به عقاید شیعه و بهاییت و صوفیان و با کوبیدن فرهنگ شعر و شاعری ناگزیر باید با بسیاری در می افتاد و کسروی که دارای روحیه ای نقادانه و سنت شکنانه و هدف قرار دادن اصول کژ و نادرست بود ساکت ننشست و به روشنگری می پرداخت و با این که خود آخوند و آخوند زاده بود، با آن ها به مخالفت می پرداخت.**
احمد کسروی در جوانی به حوزه علمیه رفت و به لباس روحانیون شیعه درآمد، ولی به دلایلی مدتی پس از رفتن به تهران، عبا و عمامهاش را کنار گذاشت و در عدلیه استخدام شد و بعد از مدتی به خوزستان منتقل شد. او مدتی بعد از عدلیه برکنار شده و وکیل دعاوی شد.
احمد کسروی برخلاف سایرین از آنچه که به تاریخ نویسی کلاسیک شهرت دارد، بهره نمی برد و در اغلب کتابچه ها و مقالات خود به جز آثاری نظیر "تاریخ مشروطه ایران" از سبک جدیدی استفاده می کرد که نمی توان آن را یک کار آکادمیک نامید بلکه بیشتر به منظور هشدار دادن و آگاه کردن عوام نوشته می شد. در همین رابطه کسروی یکی از نخستین کسانی بود که سره نویسی فارسی را در تاریخ معاصر ایران رواج داد و سعی می کرد که در کتب خود بیشتر از واژه های کهن پهلوی به جای واژه های عربی بهره برد، با این که او با این اقدام نیتی مثبت داشت اما به نظر می آید که چندان هم به جا نبوده است چرا که برای آگاهی یک جامعه آکنده از خرافات و تعلیمات پوچ آخوندی، وی می بایست نوشته های خود را به ساده ترین وجه ممکن می نگاشت تا هضم آن برای همه مردم ممکن باشد.
هر چند که نام احمد کسروی ابتدا به خاطر نگاشتن کتاب تاریخ مشروطه بر سر زبان ها افتاد، اما بیشتر شهرت کسروی به دلیل روحیه نقادانه وی بود که تابوها و فرهنگ دینی مردم را به نقد می کشید و شوربختانه جامعه غرق در خرافات شیعه گری که آیین اکثریت مردم ایران را تشکیل می داد و می دهد، پتانسیل هضم آن را نداشت و عاقبت وی توسط تروریست های فداییان اسلام با ضرب گلوله و ضربات متعدد چاقو به قتل رسید.
در واقع حکومت کنونی از نسل محمد امامی و نواب صفوی است. وقتی تروریسم و حذف منتقد در یک جماعت ریشه دار باشد، شاهد ترور افرادی نظیر فرخزاد و بختیار هم هستیم و جالب این که این افراد به طور علنی مورد حمایت حکومت اسلامی قرار می گیرند به طوری که اسم ضارب کسروی را در یکی از خیابان های تهران گذاشته و مسئولین حکومتی، تروریست و قاتل شاهپور بختیار را در هنگام بازگشت از فرانسه با گل بدرقه می کنند!
کسروی علاوه بر این که مورخ بود، زبان شناس برجسته ای نیز بود و به چندین زبان تسلط داشت چنان که بعدها از او برای عضویت در کتابخانه سلطنتی انگلستان دعوت به عمل آوردند. یکی از کتاب ها و مقالات پژوهشی کسروی که جنجال زیادی را به وجود آورد و هنوز در مورد آن بحث است تاریخچه زبان آذری بود.*** این کتاب به قول خود نویسنده مشت محکمی را بر دهان تفرقه افکنان و تجزیه طلبانی که برای خود تاریخ جعل می کند، می زند. کسروی در این کتاب اذعان کرده است که زبان آذربایجان از زبان های ایرانی و از خانواده ی زبان فارسی است و تمام مردم فلات ایران دارای یک ریشه هستند. این موضوع امروزه به اثبات رسیده است هرچند که تجزیه طلبان هنوز بر باورهای خود پافشاری می کنند که سخن آن ها نابجاست.
کسروی ریشه بدبختی را در خرافات و جهالت و پراکنده بودن ملت می دانست که باعث می شد این مردم در جهل و عقب افتادگی بمانند و به آبادانی و نیل به یک زندگی شایسته کوشش نکنند. کسروی حتی مشکل ملت ایران را در درجه اول استبداد نمی داند چرا که استبداد حاصل نا آگاهی و واقف نبودن مردم به سرنوشت خویش است و خود وی در کتاب "در راه سیاست" در این مورد می نویسد:
ما نیک آگاهیم که حیدر عمواوغلی ها و علی مسیوها و شریف زاده ها و میرزاجهانگیرها که به آن جنبش برخواسته بودند, از حال گرفتاری های ایران در میان همسایگان نیرومند و آزمند نا آگاه نمی بودند و در راه استقلال و آزادی این کشور به هرگونه جانفشانی آماده می بودند. آنان در یک جا اشتباه می کردند. از گرفتاری ها و آلودگی های توده نا آگاه می بودند و می پنداشتند اگر ربشه ی استبداد کنده شود و قانون اساسی به کار افند, توده ی مردم به راه پیشرفت می افتند. در حالیکه درد اصلی جهل و نا آگاهی مردم بود. ****
در کل احمد کسروی راهی جدید به روی پژوهشگران پس از خود گشود و نشان داد که نقد دین و تابوهای فرهنگی هزینه بر است. آری آنچه که هزینه بر نیست همراه شدن با اکثریت بدون در نظر گرفتن راست و یا نادرست است.
از مشهورترین کتاب های وی "شیعیان بخوانند و داوری کنند" است. نویسنده در این کتاب به کوبیدن بساط خرافات و گنبد پرستی و مرده سالاری پرداخت و زمینه ای شد که بعدها کتاب های نظیر "تولدی دیگر" دکتر شجاع الدین شفا و "شیعه گری و امام زمان" دکتر مسعود انصاری نگاشته شود. کسروی نشان داد که مردمی که اطراف یک امامزاده می چرخند و پول خود را به جای ساختن جاده و راه و سد و مدرسه و آبادسازی، صرف گنبد و دم و تشکیلات آن می کنند شایسته زندگی بهینه را ندارند. یکی از موضوعات بحث برانگیز در این مورد، وجود مهدی (به قول وی مهدی ناپیدا) بود که معتقد بود چنین شخصی نمی تواند وجود داشته باشد و کلا افسانه و جعل است.
کسروی در زمانی این سخن را می گفت که برای مردم قابل درک نبود، و امروز پس از ۶۵ سال که از کشته شدنش می گذرد، تازه کم کم راستی حرف های او نمودار می شود. نمی دانم این جمله را در کجا گفته است که "مردم ایران یک حکومت به ملایان بدهکارند" اما اگر چنین حرفی گفته باشد نشان می دهد که مشکل اصلی جامعه را یافته است. ملت ایران باید یک بار رسما گرفتار حکومت آخوندها می شد تا ذات آن ها را که هزار سال است نشناخته بود، به خوبی بشناسد.
آزاداندیشان به چنین فرد بزرگی افتخار می کنند و او را فرزند راستین و دلسوز ایران می دانند. یاد و نام کسروی برای همیشه در تاریخ ایران خواهد درخشید.
۱ نظر:
Kasravi mardi bi-manand dar tarikhe roshangariye iran ast. rahash por rahro baad va ravanash shaad.
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.