۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

حالم از هرچی‌ بهشته بهم خورد . "فرض کنید مردید و رفتید بهشت."

و امروز روز پنجاه میلیاردیومی است که از خواب پا میشید، دست راستتون پنجاه تا حوری هستند، و بیست و دو تا حوری دیگر هم چون شما تصمیم گرفتید دیشب رو برای تنوع هم که شده در کاخ کوچکتری بخوابید توی اتاق جا نشدند و توی راهرو منتظرند.

از اتاق خارج میشوید و با امام حسین دیدار میکنید، به امام حسین سلام میکنید و برای بار پنجاه میلیاردیوم بهش میگید که واقعاً شما در کربلا کولاک کردید.

هیچوقت هم نمیتونید برگردید بهش بگید خودمونیم حالا همچین کار خاصی هم نکردی… دعوا کردی کتک خوردی

حالا معلوم هم نیست کی به کیه تو بهشت، فقط شما و امام حسین که توی بهشت نیستید میلیاردها نفر دیگه هم هستند، کسانی که موقعیتشون در پنجاه میلیارد سال گذشته از شما بخاطر اینکه مثلاً در هیژده سالگی رفته اند جبهه و کشته شده اند برای همیشه بهتره و شما هم هیچ تلاشی برای بهبود نمیتونید بکنید!

اونطرف تر هم جمعی نشسته اند و به درسهای قرآن آقای قراعتی که هیچوقت تموم نمیشوند گوش میکنند

خدا هم چند وقت یکبار میاد و یک سخنرانی شبیه کنسرت برگزار میکنه، همه هم همیشه با خدا موافقند، همه با هم بلند میشوند شعار میدهند نه اپوزیسیونی هست نه چیزی

روزی هشتصد بار هم به حوری ها و غلمان تجاوز میکنید، هر روز هم غذاهای خفن میخورید،

رود شیر و شراب هم که دیگه تکراری میشه، بهشت شمال و اسپانیا و هند و آفریقا هم نداره که برای تغییر آب و هوا بروید آنجا، یا چیز جدیدی ببینید، چیز جدیدی یاد بگیرید

اینقدر هم سنتون بالا رفته که تقریباً همه چیز رو میفهمید، همه اهالی بهشت بعد از دویست سیصد سال دانشمند میشن، نه مشکلی هست که حل کنید، نه چالشی پیش رو دارید، مثل یک شاهزاده میشوید که تازه باباش خداست، شاهزاده ها توی همین دنیا هم زندگی مزخرفی دارند چه برسه به اینکه باباشون خدا هم باشه و سقوط هم نکنه.

واقعاً این ایده بهشت و خوب بودن بهشت خیلی کوته بینانه نیست؟ آخه میشه اینجوری زندگی کرد؟ من تضمین میکنم هرکی بره بهشت آرزوی اینکه بتونه خود کشی کنه به دلش میمونه، ولی حتی حق خود کشی هم نداره.

از این مضحک تر اینه که زنها چنین داستانی رو باور میکنند،

من نمیدونم کسانی که حیات پس از مرگ رو اختراع کردند چرا فکر میکردند محدود بودن زندگی، آنرا بی ارزش میکند

چون در واقع ارزش هر چیزی اتفاقاً به خاطر محدود بودنشه، کسی توی دنیا نمیتونه هوا به دیگری بفروشه چون خیلی زیاده، ولی الماس توی دنیا کمه به همین دلیل با ارزشه، بنابر این اتفاقاً این مرگ هست که زندگی رو با ارزش میکنه.
آرش بيخدا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.