هرچه عوض داره ، گله نداره!!!!
ماجرای حسینی اخلاق در خانواده رو اکثرا به یاد داریم. ولی این روایتش رو من تا حالا نمیدونستم فکر میکردم دلیل اسید سوزی اون بدبخت حسادت هوویی بوده … ولی اینجا چیزی دیدم که انگار موضوع به این سادگی ها هم نبوده.
بخوانید: کم و بیش با برنامه ی اخلاق در خانواده که توسط حجت الاسلام حسینی هر هفته در تلویزیون اجرا میشد آشنایی داريد. چرا چندین سال است این برنامه با وجود اینکه طرفدارانی را هم پیدا کرده بود اکنون اجرا نمی شود؟ هدف اصلی برنامه مثلاً امر به معروف و نهی از منکرات بود و جوانان را از گناهان بر حذر می داشت. زیاد حاشیه روی نکنیم چون خود این برنامه نکات جالبي داشت و ...
و اما ماجرای هلموت هوفربازرگان آلمانی که چگونه به دام رژیم افتاد و کمی مانده بود روی چوبه ی دار برود.
داستان از روزی آغازمی شود که دادگاه میکونوس تمام سران ایران را قاتل و تروریست خواند البته با مدرک و متهمان اصلی که دکترشرفکندی و یارانش را ناجوانمردانه به شهادت رساندند توسط قاضی شجاع آلمانی همگی حکم گرفتند که سه متهم ردیف دوم لبنانی بودند و متهم ردیف اول کاظم دارابی ایرانی و به زندان ابد محکوم گشت. رژیم آخوندی برای آزادی دارابی از هیچ کوششی دریغ نکرد اما نتوانست کاظم دارابی را آزاد نماید. این بود که تصمیم به توطئه گرفتند.
آقای هلموت هوفر که بازرگان ثروتمندی بود و در مشهد دفتر بازرگانی داشت شکار خوبی بود که اطلاعات رژیم می خواست.
آنان دختر ایرانی زیبایی را تعلیم دادند که با آقای هوفر آشنا شود و این آشنای تا حدی رفت که مستر هوفر با دخترک معاشقه می کرد و سرانجام شبی که با دختر ایرانی در مشهد همبستر بود به دام اطلاعاتی ها افتاد. و این همان چیزی بود که رژیم می خواست. فردای آن روز ، در تمام رسانه ها خبر بازرگان آلمانی و رابطه ی نامشروع با دختر مسلمان در جهان پخش شد و بازرگان نگون بخت که به زندان افتاده بود بنابر حکم حاکم شرع فورا حکم اعدام برایش صادر شد.
کشور آلمان به تب و تاب افتاد که چطور چنین کاری امکان دارد؟ و هر چند گاهی حکومت برای ترساندن آلمان در بوق و کرنا میدمید که فلان روز بازرگان به جرم گناه زنای محصنه اعدام خواهد شد. وزارت خارجه ی آلمان که تحت فشار خانواده هلموت هوفرقرارداشت، دست به هرکاری میزد برای ازادی این بازرگان اما بی نتیجه و دستگاههای امنیتی ایران تنها یک راه برای نجات جان بازرگان به طور محرمانه پیشنهاد کرده بودند. و آن، آزادی کاظم دارابی در قبال آزادی هلموت هوفربود.
اما قاضی آلمانی هرگز این معامله را نپذیرفت. و لکن آن سوی قضیه جناب آقای حسینی از سوی فرهنگ سرای ایرانی به آلمان دعوت شده بودوچند تا سمینار هم داشت سرویس امنیتی آلمان که سخت در تلاش آزادی بازرگان خود بود. آقای حسینی را شکار خوبی دانستند.
آنان آقای حسینی را به بهانه ی آنکه مردی بسیار روشنفکر و عالم است پیاپی دعوت می کردند و یک دختر بسیار جذاب وخوشگل را به آقای حسینی معرفی کردند که گویا دخترک می خواهد به دین اسلام مشرف شود!!!
حسینی استقبال خوبی از خانم جذاب کرد و از دین اسلام چنان چرندیاتی می گفت که دخترک سخت متاثر شده بود اما در باطن آقای حسینی میسوخت برای همخوابی با این دختر خوش تیپ!
دختر شبی در هتل مهمان آقای حسینی شد وغافل از اینکه اتاق آقای حسینی پر از دوربین مخفی و دستگاه شنود است. بالاخره آقای حسینی درس اخلاق را به دختر گفت از اول شب تا صبح لخت با دختر عشق بازی و…. را انجام داد. دولت المان بدون سر و صدا نسخه ای از فیلم سوپر" اکشن" آقای حسینی با دختر آلمانی را به سفارت خود در ایران فرستاد و تقدیم سران جمهوری اسلامی کرد.
سران حکومت که فیلم را دیدند می خواستند طفره روند و آن را ساختگی قلمداد می کردند اما سفیر آلمان با خونسردی گفت ما نه بوق و کرنا می زنیم و نه اعدام می کنیم فقط این فیلم راپخش می کنیم و آقای حسینی هم آزاد است.. دولت ایران دیگر سخت گیر افتاده بود: پرسیدند ، چه می خواهید؟
گفتند "بازرگان آلمانی باید هرچه سریعتر آزاد شود." و کمتراز ۲۴ ساعت بازرگان آزاد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.