او هیچ وقت به رنگ قدرت در نیامده بود. چه پیش از انقلاب که سوپر استار
مجلهها بود و چه بعد از انقلاب که همه مجیز نظام را میگفتند. او برای
اینکه خودش باشد نه هرگز ادای مذهبی بودن در آورده بود و هیت روضه خوانی
راه انداخته بود، نه برای رسیدن به تیم ملی با مجلس لابی کرده بود و نه
برای خوشایند فلان سردار سپاه وسط زمین چمن نماز شکر خوانده بود.
و اینبار سیاهترین خبر آبی... ناصر حجازی درگذشت...
میتوان به راحتی سیاههای از افتخارات و القاب را برای او برشمرد.
برترین دروازهبان تاریخ ایران، دومین دروازهبان قرن آسیا، محبوبترین
بازیکن تاریخ استقلال، اسطوره فوتبال و.... او تقریبا تمام افتخاراتی که
یک بازیکن و مربی میتواند در سطح فوتبال ایران به آن دست یابد را در
کارنامه خود داشت، قهرمانی لیگ، قهرمانی آسیا، حضور در جام جهانی و حضور
در المپیک. هر چند که هرگز جمهوری اسلامی به او مجال نداد که روی نیمکت
تیم ملی بنشیند.
اما ناصر حجازی همه این افتخارات هست و هیچکدام نیست. برای نسل من ناصر
حجازی اسطورهای است در میان سالهای بیستاره. وقتی که خوش لباس بودن
جرم بود. وقتی که ظاهر حکم به انقلابی بودن میداد و وقتی جمهوری اسلامی
هر آدم متفاوتی را به راحتی حذف میکرد. حجازی اما در تمام آن سالها
خودش بود. هیچ وقت رنگ عوض نکرد و وقتی همه پیراهن روی شلوار میانداختند
او کراوات میزد. به جرم همین تفاوتش از تیم ملی با قانون مضحک ۲۷
سالهها کنار گذاشته شد و ناچار شد برای آنکه کار کند تا بنگلادش برود. و
آنجا هم البته با تیمی که میانگین قدش به زور به ۱۶۰ سانتی متر میرسید
پرسپولیس پر آوازه را از آسیا حذف کرد. او همان کسی است که وقتی همه
پشت دولت و رهبر پنهان میشوند پا جلو میگذارد و از تلخی احوال اقتصادی
مردم شکوه میکند. او همان کسی است که میداند و البته مهمتر از آن
میگوید که دولت گداپرور شایسته ایران و ایرانی نیست.
حجازی برای من یادآور زمین خاکیهای عارف و آهنگ است. اوایل دهه شصت وقتی
که روی شانههای پدرم (که پرسپولیسی بود اما عاشق ناصر خان) برای حجازی
هورا میکشیدم. در میان مردمی که از همه جای تهران میآمدند تا
ستارههایشان را ببینند. حجازی و پروین را. موج جمعیتی که جمعهها دور
زمین خاکی استوار جمعیت میشد تا کل کل پنالتی گیری حجازی و سلطانی را
ببیند، حالا البته در استادیومها هم دیده نمیشود. حجازی همیشه ستاره
آنها بود. و شاید چیزی فراتر از ستاره.
او هیچ وقت به رنگ قدرت در نیامده بود. چه پیش از انقلاب که سوپر استار
مجلهها بود و چه بعد از انقلاب که همه مجیز نظام را میگفتند. او برای
اینکه خودش باشد نه هرگز ادای مذهبی بودن در آورده بود و هیت روضه خوانی
راه انداخته بود، نه برای رسیدن به تیم ملی با مجلس لابی کرده بود و نه
برای خوشایند فلان سردار سپاه وسط زمین چمن نماز شکر خوانده بود. شاید در
ناخود آگاهاش میدانست که همه اینها میگذرد و آنچه که میماند این است
که حجازی همیشه حجازی بوده. مرد تنهایی که ثابت کرد با مردم بودن همیشه
بهترین انتخاب است.
۰۲ خرداد ۱۳۹۰/ نوشته: امید کشتکار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.