۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

"بگذارید چنین باشیم"

توضیح: متن زیر سرمقاله یی است که زنده یاد احمد شاملوتحت عنوان "بگذارید چنین باشیم" در مرداد ماه 1358 خورشیدی برای نشریه یی که خودش مدیریت آن را بر عهده داشت، بر روی کاغذ آورد.
 
 
وفا کنیم و ملامت کشیم...
حافظ


درجامعه یی استبداد زده و متشکل از گروه ها وطبقات متخاصم دارای منافع متضاد، دفاع از آزادی کار آسانی نیست. زیرا در چنین
جامعه یی هرکس از ظن خود یارآزادی است و کم تر کسی است که بکوشد تا اسرار آزادی را، هم از درون آزادی بجوید. این حقیقتی است که آزادی، از دیدگاه اجتماعی، مفهومی مطلق نیست. محتوای اجتماعی آزادی، محتوایی نسبی است در رابطه با موقعیت ها و پایگاه های اجتماعی گروه ها و طبقات موجود در جامعه. اما این هم حقیقتی است که آزادی، صرف نظر از محتوای اجتماعی اش، در رابطه با تاریخ - یعنی در رابطه با حرکت کل بشر و نه وضعیت موجود این یا آن جامعه ی معین - نیز معنایی دارد. در این معنا، آزادی نوعی
 دست آورد ، نوعی حقیقت تحقق یافته ی برگشت ناپذیر است. و به همین اعتبار هم دارای ارزشی مطلق است و نه نسبی.
اگردر دو هزار سال پیش از این برده گی ارزش زمان بود وآزادی برده گان محدود به امتیازها و حقوق برده داران، امروز دیگر
 برده گی، در وجدان بشریت، ارزش نیست، بل ضد ارزش است. محکومیت برده گی امروزه بخشی از مفهوم تاریخی آزادی است که به عنوان دست آورد تاریخی بشر ارزشی مطلق دارد. دیگر نباید کسی را برده کرد، دیگر نباید برده گی را روا شمرد. این طرز تلقی از آزادی را شاید بتوان نگرش نمود شناسانه ی ( فنومنولوژیک) آزادی دانست که با نگرش جامعه شناسانه ی آن - که آزادی را در رابطه با وضعیت موجود گروه ها و طبقات اجتماعی می بیند - تفاوت دارد بی آن که تخالف داشته باشد. از دیدگاه فنومنولوژیک، آزادی نمودی است که با همه ی مضمون تاریخی اش چنان حی وحاضر در منظر این جا واکنون بشریت ایستاده است که از آن نمی توان چشم پوشید.
همان دو گانه گی یا ابهامی که در برخورد با مفهوم آزادی هست، در برخورد با مفهوم دموکراسی نیز وجود دارد. دموکراسی، که به ناگزیر با حرکت طبقات اجتماعی در تاریخ رابطه دارد، تنها به دلیل آن که به عنوان شکل اجتماعی اعمال قدرت یکی از این طبقات - یعنی بورژوازی - به کار گرفته شده است، از دید مخالفان بورژوازی عملا اغلب فقط از همین زاویه نگریسته و محکوم می شود. اما دموکراسی به هیچ وجه فقط این نیست. دموکراسی وجه نظام یافته و نهادی شده ی نمود آزادی در تاریخ است.  دموکراسی، از دیدگاه فنومنولوژیک، نوعی از نظام اجتماعی است که همه ی دست آوردهای بشری را در رابطه با نمود آزادی تضمین می کند. دموکراسی از این دیدگاه، نظام مطلوب وجدان بشری است، نه نظام مطلوب وجدان این یا آن طبقه ی اجتماعی معین. بشریت هم زمان با دموکراسی، از وجهی از نظام اجتماعی تجربه دارد که مبتنی بردست آوردهایی تاریخی با ارزش مطلق است. در این وجه از نظام اجتماعی همه ی افراد بشر دارای حقوقی بنیادی اند که ترجمان عناصری از مفهوم آزادی به معنای تاریخی آن است. اگر پیش آهنگان آگاه هر طبقه ی مدافع آزادی در چارچوب ارزش های اجتماعی همان طبقه اند، روشنفکران و یا آن مردمی را که چنین نامیده می شوند باید مدافع مفهوم آزادی به معنای عام و تاریخی آن دانست. روشنفکر کسی است که از پایگاه دست آوردهای تاریخی جامعه ی بشری رو به آینده دارد و به سوی افق های دوردست عمل می کند. روشنفکر اگرچه باید متکی به طبقات بالنده ی جامعه باشد، هرگز نباید از خاطر ببرد که دست آوردهای تاریخ، از دیدگاه بشری، اصولی نیست که برسر آن ها سازشی بتوان کرد ویا حقوقی نیست که به هیچ عنوان از کسی دریغ بتوان داشت. این رسالت روشنفکر البته رسالتی دشوار است، زیرا او را ناگزیر می کند عملش را بر اساس معیارهایی انجام دهد که معیار این یا آن طبقه ی معین نیست بلکه معیاری عام است و همگانی. پس آزادی و دموکراسی، به معنای عام و تاریخی آن ها، هم زمینه ی لازم برای ایفای نقش روشنفکری است و هم هدف فعالیت روشنفکری. روشنفکر فرزند آزادی است و باید به خاطر آزادی زنده گی کند و به همین اعتبار، بار کشیدن ملامت از هرسو، جزئی از ایفای نقش روشنفکری است.
***
این مقدمه را از آن جهت آوردیم که با خواننده گان خود در زمینه ی عملکرد کتاب جمعه سخنی داشته باشیم
در کار ما قضاوت می کنند: می گویند و می نویسند. و برخی نیز قضاوت خود را مستقیما با خود ما در میان می گذارند. و در تمامی آنچه گفته یا نوشته اند و ما شنیده یا دیده ایم، دو گرایش کاملا متضاد وجود دارد. جمعی ما را چپ گرا می دانند و می گویند کارمان رنگ و بوی مارکسیستی دارد. در حالی که جمعی دیگر گلایه دارند که چرا دست به عصا راه می رویم و چرا تند و به حد کافی "چپ" نیستیم. خواننده یی نامه یی فرستاده بود با مضمونی شنیدنی. بر پهنه ی کاغذی نسبتا بزرگ، تنها این عبارت  دیده می شد که" به درد زنگ انشای کلاسی خورد!..." بقیه ی نامه اش سفید بود و در پایان آن هم تنها علامت سووالی بود به جای امضاء که این هم یعنی سرزنشی به خاطر شاید رقیق بودن محتوای سیاسی کار، از سوی خواننده ی جوانی که حاضر به نوشتن نام و نشان خود نیز نیست!
پیام ما به تمام خواننده گان کتاب جمعه تکرار همان عبارتی است که پیش از این نیز گفته ایم. کتاب جمعه برای ما تمرینی است در حرکت به سوی آزادی، در همین معنا که گفته شد. این جا پایگاهی است دموکراتیک ( ایضا در همان معنا که یاد شد) برای عرضه ی افکار و اندیشه هایی که ارزش و اعتبار فرهنگی دارند و می توانند شور آزادی را در دل ها زنده نگه دارند. ما همان قدر که سازش و تسلیم بر سر اصول آزادی و دموکراسی را به هیچ قدرتی گردن نمی نهیم، به همان اندازه کوشائیم که بلند گوی تبلیغی یک گروه یا یک گرایش مشخص نیز نباشیم. ما بر این باوریم که گوهر کار روشنفکری یک چیز است و گوهر فعالیت یک مبارز سیاسی یا یک انقلابی چیزی دیگر. و بزرگ ترین آموزگاران انقلابی در تاریخ بشر نیز پیش از هر چیز ، خود از کارگزاران فرهنگی بوده اند که بر پایه ی دست آوردهای فکری تمامی بشریت عمل کرده است. بگذارید مانیز، اگر بتوانیم، چنین باشیم.

کتاب جمعه، سال اول، شمار ه ی14، صفحات 3 تا 5 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.