۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه
۱۳۹۱ آذر ۷, سهشنبه
۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه
انواع ارگاسم ایرانی !!!
تعریف ارگاسم سیاسی: لحظهای که یک مدیر دولتی تقصیر را از گردن خود
باز کرده و به گردن شخص یا سازمانی دیگر میاندازد و رسانهها
آن را منعکس میکنند و افکار عمومی هم میپذیرد.
تعریف ارگاسم اجتماعی: لحظهای که یک موتورسوار هنگام تردد در خط
ویژه اتوبوس توسط پلیس متوقف میشود، اما کارت شناسایی نشان میدهد
و مشکل حل میشود و به راهش ادامه میدهد و میرود.
تعریف ارگاسم اقتصادی: لحظهای که کسی در فرحزاد روی تخت نشسته و قلیان
میکشد و با یک اساماس دلالی یک معامله را میکند و دو ساعت
بعد چند میلیون تومان حق کمیسیون به حسابش واریز میشود.
تعریف ارگاسم فرهنگی: لحظهای که سناریوی ضعیف و سرقتی و بیارزش
خود را با سفارش یک مقام یا چهره سیاسی یه تصویب میرسانند
و برای ساخت فیلم بودجه میلیاردی میگیرند.
تعریف ارگاسم علمی: زمانی که یک دانشجو دوستانش را به حراست
و مدیر گروه میفروشد تا بتواند سه واحد بیشتر بردارد.
تعریف ارگاسم هنری: لحظهای که یک هنرمند از شلوار مسؤولان وزارت ارشاد
بالا میرود و میگوید: «شما هر کاری بخواهید میکنم، هر تغییری لازم باشد
انجام میدهم، فقط به من مجوز بدهید.» و سپس کارش با یک امضا راه میافتد.
تعریف ارگاسم شهروندی: لحظهای که یک راننده با سرعت از چراغ قرمز
تقاطع عبور میکند و میخواهد بخشی از عقبماندگیهای زندگی
خود را جبران کند.
تعریف ارگاسم ذهنی: لحظهای که یک ایرانی با خود فکر میکند که از برترین
نژاد است و کشورش برترین تاریخ فرهنگ و تمدن جهان را دارد و
بقیه ملل به اندازه هسته یک حبه انگور تاکستانهای شیراز هم ارزشی ندارند.
۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه
گویا در این کشور اخبار بر کول مورچه های لنگ حمل میشود !!!
روزی یکی از جهانگردان فرانسوی برای دنیانوردی به ایران
آمدند. از بخت شوم و یا شور و ترش آن بیچاره سفرشان مصادف بود با محرم ما
ایرانیها. ایشان وقتی از اینجا به دیار خود برگشتند یکی از روزنامه نگارها
موی دماغشان شد و دو پا در یک کفش که باید یک تک پا مصاحبه ای از شما
بگیرم.
سؤال اول این بود: ایران را چگونه یافتی؟
ایشان در جواب گفتند: در حقیقت ایران را بیشتر از آنچه گمان می بردم یافتم. مردمی چرب زبان، میهمان نواز، و غربی دوست، با فرهنگی شرقی زیبا و تمییز... ولی چیزی که خیلی مرا بدرد آورد؛ عقب ماندگی رسانه ای این کشور بود: گویا در این کشور اخبار بر کول مورچه های لنگ حمل میشود. بطور مثال عرض کنم: نزدیک به هزار و چهار صد سال پیش یکی از امامانشان در کربلا کشته شده بود. و تازه خبرش به ایرانیان رسیده بود و همه داغدار و پریشان به سر و روی خود می کوبیدند!...
این حکایت تلخ هر سال، و شاید هر ماه، و اگر راستش را بخواهید حکایت هفته وار ما ایرانیهاست. از هر سالمان بیش از 90 روز عزاست. گریه بر تاریخی که بیش از دو نیمش را تاریخ نویسان خودشان دروغ می پندارند!
همیشه گمان می کردم ما ایرانیان از نژادی غیر از نژاد سایر مسلمانها هستیم. در همه چیز با جهان اسلام فرق داریم؛ عیدهای ما غیر از عیدهای آنها... نماز ما غیر از نماز آنها... روزه ی ما یک روز بعد از روزه ی آنها ... خلاصه ما برای خود اسلامی ایرانی زده داریم. با رنگ و بو و فهم و درکی مخصوص بخود... هر جوری بخواهیم می دوزیم و آنطور که میلمان باشد پینه می زنیم و گردن تاریخ و متون دینی را مطابق خواسته های خود کج می کنیم!
اما امسال کشف جدیدی به لیست اکتشافات نگارنده اضافه شد. و آن اینکه ما ایرانیها با تمام بشر همخوانی نداریم. ما را رهی است و آنان را ره دیگر... گویا ما در منظومه ای غیر از منظومه ی آفتابی و یا شمسی آنان بسر می بریم!!
امروز عاشوراست. و مردم سراسیمه وار بسوی جایی در حرکتند. زن و مرد، پیر و جوان، دختر و پسر هم شتابان بیرون می دوند، برخی زنجیره های آهنین و برخی تبرهایی کوچک و برخی کاردهایی تیز در دست دارند، ذهنم به ناگاه شروع کرد به زدن پنچها در ششها: اول گمان بردم که اینها بسوی غزه در حرکتند، شاید ملت ایران تصمیم خود را گرفته و میخواهد رژیم صهیونیستی این غده سرطانی منطقه را از ریشه بر کند. و هزار و یک شایدهای دیگر ذهنم را گل آلود کرد.
بلا فاصله تصمیمم را گرفتم و دستهایم را بالا زده به آشپزخانه هجوم برده یک پروند چاقوی میوه کشی را به جیب زده در پی مردم براه افتادم.
این لشکر کاملا مسلح به تمام سلاحهای سرد روز به یک مرکز بسیار بزرگ که حسینیه امام صادق نام داشت رسید. از داخل حسینیه سر و صدای گریه و زاری بود و داد و فریاد. گفتم شاید اینجا غزه است و بم افکنهای اسراییلی مشغول درو کردن مردم بیگناه.
هر کس وارد می شد سراسیمه پیراهنش را پاره می کرد و شروع به سیلی و مشت زدن به سر و صورت و سینه خودش، و اگر مسلح به زنجیر بود که پوست کمر بیچاره اش را می کند. و اگر تبر زینی در دست داشت پیشانیش را می شکافت..
مردی هرکول که به آقای سلیمانی قهرمان کشتی سابق کشورمان شبیه بود پسر بچه مظلومی را گرفته با چاقویی تیز یا ابا الفضل گویان سرش را چون هندوانه کاشان به دو نیم تقسیم کرد...
مات و مبهوت به این خونهای سرخی که در راه هیچ و پوچ ریخته می شوند، و به این مردم با عقل و شعور حیرتزده زل زده بودم.
تمام دنیا چه مسلمان و چه مسیحی؛ چه دیندار و چه بی دین، چه در جهان به اصطلاح اسلامی و چه در غرب استعمار پیشه، همه دنیا امروز به درد مظلومان ستمدیده فلسطینی می نالد. و بر لاشه های کودکان معصوم اشک ناتوانی و نوحه یأس می سراید. و ما ایرانیان چنین غافل از دنیا و دین خود را اسیر یک مشت خرافات و یک عده آخوند مذهب ساز و دین فروش و جاه طلب و دنیا پرست کرده ایم.
سؤال اول این بود: ایران را چگونه یافتی؟
ایشان در جواب گفتند: در حقیقت ایران را بیشتر از آنچه گمان می بردم یافتم. مردمی چرب زبان، میهمان نواز، و غربی دوست، با فرهنگی شرقی زیبا و تمییز... ولی چیزی که خیلی مرا بدرد آورد؛ عقب ماندگی رسانه ای این کشور بود: گویا در این کشور اخبار بر کول مورچه های لنگ حمل میشود. بطور مثال عرض کنم: نزدیک به هزار و چهار صد سال پیش یکی از امامانشان در کربلا کشته شده بود. و تازه خبرش به ایرانیان رسیده بود و همه داغدار و پریشان به سر و روی خود می کوبیدند!...
این حکایت تلخ هر سال، و شاید هر ماه، و اگر راستش را بخواهید حکایت هفته وار ما ایرانیهاست. از هر سالمان بیش از 90 روز عزاست. گریه بر تاریخی که بیش از دو نیمش را تاریخ نویسان خودشان دروغ می پندارند!
همیشه گمان می کردم ما ایرانیان از نژادی غیر از نژاد سایر مسلمانها هستیم. در همه چیز با جهان اسلام فرق داریم؛ عیدهای ما غیر از عیدهای آنها... نماز ما غیر از نماز آنها... روزه ی ما یک روز بعد از روزه ی آنها ... خلاصه ما برای خود اسلامی ایرانی زده داریم. با رنگ و بو و فهم و درکی مخصوص بخود... هر جوری بخواهیم می دوزیم و آنطور که میلمان باشد پینه می زنیم و گردن تاریخ و متون دینی را مطابق خواسته های خود کج می کنیم!
اما امسال کشف جدیدی به لیست اکتشافات نگارنده اضافه شد. و آن اینکه ما ایرانیها با تمام بشر همخوانی نداریم. ما را رهی است و آنان را ره دیگر... گویا ما در منظومه ای غیر از منظومه ی آفتابی و یا شمسی آنان بسر می بریم!!
امروز عاشوراست. و مردم سراسیمه وار بسوی جایی در حرکتند. زن و مرد، پیر و جوان، دختر و پسر هم شتابان بیرون می دوند، برخی زنجیره های آهنین و برخی تبرهایی کوچک و برخی کاردهایی تیز در دست دارند، ذهنم به ناگاه شروع کرد به زدن پنچها در ششها: اول گمان بردم که اینها بسوی غزه در حرکتند، شاید ملت ایران تصمیم خود را گرفته و میخواهد رژیم صهیونیستی این غده سرطانی منطقه را از ریشه بر کند. و هزار و یک شایدهای دیگر ذهنم را گل آلود کرد.
بلا فاصله تصمیمم را گرفتم و دستهایم را بالا زده به آشپزخانه هجوم برده یک پروند چاقوی میوه کشی را به جیب زده در پی مردم براه افتادم.
این لشکر کاملا مسلح به تمام سلاحهای سرد روز به یک مرکز بسیار بزرگ که حسینیه امام صادق نام داشت رسید. از داخل حسینیه سر و صدای گریه و زاری بود و داد و فریاد. گفتم شاید اینجا غزه است و بم افکنهای اسراییلی مشغول درو کردن مردم بیگناه.
هر کس وارد می شد سراسیمه پیراهنش را پاره می کرد و شروع به سیلی و مشت زدن به سر و صورت و سینه خودش، و اگر مسلح به زنجیر بود که پوست کمر بیچاره اش را می کند. و اگر تبر زینی در دست داشت پیشانیش را می شکافت..
مردی هرکول که به آقای سلیمانی قهرمان کشتی سابق کشورمان شبیه بود پسر بچه مظلومی را گرفته با چاقویی تیز یا ابا الفضل گویان سرش را چون هندوانه کاشان به دو نیم تقسیم کرد...
مات و مبهوت به این خونهای سرخی که در راه هیچ و پوچ ریخته می شوند، و به این مردم با عقل و شعور حیرتزده زل زده بودم.
تمام دنیا چه مسلمان و چه مسیحی؛ چه دیندار و چه بی دین، چه در جهان به اصطلاح اسلامی و چه در غرب استعمار پیشه، همه دنیا امروز به درد مظلومان ستمدیده فلسطینی می نالد. و بر لاشه های کودکان معصوم اشک ناتوانی و نوحه یأس می سراید. و ما ایرانیان چنین غافل از دنیا و دین خود را اسیر یک مشت خرافات و یک عده آخوند مذهب ساز و دین فروش و جاه طلب و دنیا پرست کرده ایم.
آخر چرا؟!..
آیا ما مسلمان نیستیم تا بحال برادران مسلمانمان در غزه بنالیم..
و آیا ما انسان نیستیم تا بدرد انسانهای مظلوم و ستمدیده بگرییم..
یا اینکه براستی ما در منظومه ای دیگر و در کره ای دیگر بسر می بریم، و نظام پست و تلگراف ما هنوز بر پشت مورچه های لنگ سوار است و خبر غزه را به ما نرسانیده.
خبر کربلا و شهادت امام حسین (ع) تازه پس از هزار و چهارصد سال بما رسیده! خبر غزه شهید و افغانستان مظلوم و عراق زخمی کی خواهد رسید؟ خدا بهتر می داند.
آیا ما مسلمان نیستیم تا بحال برادران مسلمانمان در غزه بنالیم..
و آیا ما انسان نیستیم تا بدرد انسانهای مظلوم و ستمدیده بگرییم..
یا اینکه براستی ما در منظومه ای دیگر و در کره ای دیگر بسر می بریم، و نظام پست و تلگراف ما هنوز بر پشت مورچه های لنگ سوار است و خبر غزه را به ما نرسانیده.
خبر کربلا و شهادت امام حسین (ع) تازه پس از هزار و چهارصد سال بما رسیده! خبر غزه شهید و افغانستان مظلوم و عراق زخمی کی خواهد رسید؟ خدا بهتر می داند.
چه خوش گفته است بابای ایران زمین آن بلبل خوش خوان:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
http://ettelaat.se/
۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه
احمد کسروی و ماه محرم ...
ماه
محرم بود و سربازهای روسی در تبریز چوبه ی دار برپا کرده بودند و مشغول
دار زدن آزادیخواهان بودند ولی یک مشت آدم لات و لوت و چاقوکش و پامنبری
عین خیالشون هم نبود. برای کشتار آزادیخواهان که جلو چشمشون کشته می شدند،
جشن می گرفتن و برای امام حسینی که هزار سال قبل مرده بود عزا و علم و طبق
راه انداخته بودن و سینه می زدن که داد از ظلم یزید!!!
"احمد کسروی"
کتاب تاریخ مشروطه
۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه
۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه
زنان در اسلام فقط باید مطیع باشند !!!
زن: چه معنی میده که شهادت من نصف شهادت مرد ارزش داره ؟
آخوند: یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور می کردن ؟
زن : چرا تو سوره نساء به شوهرم اجازه داده منو کتک بزنه ؟
آخوند: یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور می کردن؟
زن: واسه چی حق ارث من نصف حق ارث مردهاست؟
آخوند: یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور می کردن؟
زن : واسه چی امام اول تو نهج البلاغه گفته زنها ناقص العقل اند؟
آخوند: معلوم میشه یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور میکردن ؟
زن: خوب واسه چی امام اول گفته با زنها مشورت نکنید؟
آخوند: شما واقعا یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور می کردن ؟
زن : ای بابا این دین شما اصلا واسه زنها ارزش قائل نیست !
آخوند: یادت رفته بهشت زیر پای مادرانه ؟
زن: برو بابا بهشت ارزونی خودت ، من احترام می خوام!
آخوند: پس معلوم میشه یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور می کردن.
زن : اگه زنده به گور می کردن پس خدیجه و آمنه و حلیمه و سمیه و صدتا زن دیگه که داستاناشون در صدر اسلام اومده از کجا اومدن ؟
آخوند : همین سوالا رو می پرسی که اسلام میگه شما ناقص العقلی.
زن : خوب اگه زنده به گور می کردن نسلشون چطوری گسترش پیدا میکرده ؟
آخوند : پس معلوم میشه تو احترام به مقدسات حالیت نیست.
زن : مگه من بی احترامی کردم ؟ دارم از حق خودم دفاع می کنم
آخوند : ای زن کافر می خوای منم از حقی که اسلام به من داده برای غنیمت گرفتن تو استفاده کنم ؟
زن: ....
و این گونه بود که اسلام پیروز شد
__._,_.___
زن : واسه چی امام اول تو نهج البلاغه گفته زنها ناقص العقل اند؟
آخوند: معلوم میشه یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور میکردن ؟
زن: خوب واسه چی امام اول گفته با زنها مشورت نکنید؟
آخوند: شما واقعا یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور می کردن ؟
زن : ای بابا این دین شما اصلا واسه زنها ارزش قائل نیست !
آخوند: یادت رفته بهشت زیر پای مادرانه ؟
زن: برو بابا بهشت ارزونی خودت ، من احترام می خوام!
آخوند: پس معلوم میشه یادت رفته قبل اسلام شما رو زنده به گور می کردن.
زن : اگه زنده به گور می کردن پس خدیجه و آمنه و حلیمه و سمیه و صدتا زن دیگه که داستاناشون در صدر اسلام اومده از کجا اومدن ؟
آخوند : همین سوالا رو می پرسی که اسلام میگه شما ناقص العقلی.
زن : خوب اگه زنده به گور می کردن نسلشون چطوری گسترش پیدا میکرده ؟
آخوند : پس معلوم میشه تو احترام به مقدسات حالیت نیست.
زن : مگه من بی احترامی کردم ؟ دارم از حق خودم دفاع می کنم
آخوند : ای زن کافر می خوای منم از حقی که اسلام به من داده برای غنیمت گرفتن تو استفاده کنم ؟
زن: ....
و این گونه بود که اسلام پیروز شد
__._,_.___
۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه
کاسههای داغ تر از آش !!! به ایرانیانی که دل در گرو غزه دارند ...
ببینیم و با گوشِ جان بشنویم
ما را چه به بدبختیِ لبنان و فلسطین ... جایی که وطن یکسره در آه و فغان است
ای غرِ به همدردیِ با غزه و اعراب ... این کرد و بلوچ است که در حسرتِ نان است
ای غرِ به همدردیِ با غزه و اعراب ... این کرد و بلوچ است که در حسرتِ نان است
۱۳۹۱ آبان ۳۰, سهشنبه
تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند !!!
در محرّم ، مردمان خود را دگرگون می کنند*** از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند
گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند پشت *** گه کفن پوشیده ، فرق خویش پرخون می کنند
گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا *** جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند
وز دروغ کهنه ی « یا لیتنا کنّا معک» *** شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند
خادم شمر کنونی گشته، وانگه ناله ها *** با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون می کنند
بر “یزید” زنده میگویند هر دم، صد مجیز *** پس شماتت بر یزید مرده ی دون می کنند
پیش ایشان صد عبیدالله سر پا، وین گروه *** ناله از دست “عبیدالله مدفون” می کنند
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلی *** هر دو را تسلیم نوّاب همایون می کنند
آید از دروازه ی شمران اگر روزی حسین *** شامش از دروازه ی دولاب بیرون می کنند
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب، *** مشک او را در دم دروازه وارون می کنند
گر علی اصغر بیاید بر در دکانشان *** در دو پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند
ور علی اکبر بخواهد یاری از این کوفیان *** روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون می کنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد *** خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد *** خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است *** هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسیرانند در بند جفای ظالمان *** بر اسیران عرب این نوحه ها چون می کنند؟
تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند *** وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند
وز دروغ کهنه ی « یا لیتنا کنّا معک» *** شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند
خادم شمر کنونی گشته، وانگه ناله ها *** با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون می کنند
بر “یزید” زنده میگویند هر دم، صد مجیز *** پس شماتت بر یزید مرده ی دون می کنند
پیش ایشان صد عبیدالله سر پا، وین گروه *** ناله از دست “عبیدالله مدفون” می کنند
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلی *** هر دو را تسلیم نوّاب همایون می کنند
آید از دروازه ی شمران اگر روزی حسین *** شامش از دروازه ی دولاب بیرون می کنند
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب، *** مشک او را در دم دروازه وارون می کنند
گر علی اصغر بیاید بر در دکانشان *** در دو پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند
ور علی اکبر بخواهد یاری از این کوفیان *** روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون می کنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد *** خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد *** خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است *** هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسیرانند در بند جفای ظالمان *** بر اسیران عرب این نوحه ها چون می کنند؟
تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند *** وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند
۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه
فروهر چيست ؟
---------------------------------------------------------------------
نقش
" فروهر" که چندي از اروپائيان در گزشته آنرا با « اهورا مزدا» خداي زرتشت
اشتباه گرفته بودند یکی از کهن ترين نمادهاي فرهنگ ایرانیان است.
اگر چه پيکره ظاهري آن تا اندازه اي از پيکره هاي مصري و آشوري الهام گرفته ولي درون مايه و تمام نماد هاي نيرومند آن در فرهنگ و انديشه زرتشت نزديک به 4000سال پيش ساخته و پرداخته شده است. هخامنشيان و ساسانيان از اين نقش بسيار استفاده کرده اند.
اگر چه پيکره ظاهري آن تا اندازه اي از پيکره هاي مصري و آشوري الهام گرفته ولي درون مايه و تمام نماد هاي نيرومند آن در فرهنگ و انديشه زرتشت نزديک به 4000سال پيش ساخته و پرداخته شده است. هخامنشيان و ساسانيان از اين نقش بسيار استفاده کرده اند.
نمادهاي اين نقش مقدس ايرانيان را ميتوان به صورت زير بيان نمود
قرار
دادن چهره یک پیرمرد روزگار ديده در این نگاره اشاره به شخص خردمند و دوست
و راهنمائي است که راه پي ريزي يک زندگي شاد و خوشبخت را نخست در اين جهان
خاکي نشان ميدهد و در اين راستا راه را براي پيوستن به « خانه سرود» يا
بهشت اهورائي پس از مرگ فيزيکي باز ميکند.
از همين واژه فروهر که در اوستا «فرورتي يا فروشي» ناميده شده واژه انگليسي friend يعني دوست سر چشمه گرفته است.
از همين واژه فروهر که در اوستا «فرورتي يا فروشي» ناميده شده واژه انگليسي friend يعني دوست سر چشمه گرفته است.
دست راست نگاره جهت خورشيد را نشان ميدهد که این اشاره به پيشرفت در روشنائي و پرواز بسوي نور است.
فروهر ميتواند هم از طرف راست در حرکت باشد هم از طرف چپ و اين بستگي به جهت نور دارد.
حلقه ای دردست چپ نگاره وجود دارد که « حلقه پيمان» ميباشد که نشان از عهد و پیمانی است که ميان انسان و اهورامزدا از يک سو، و ميان انسان و انسانهاي ديگر از سوي ديگر بسته میشود. حلقه های ازدواج که امروز در انگشت چپ ميکنند از همين نماد برگرفته شده.
بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره، نماد پرواز به سوی بالا و اشاره به پیشرفت وتازه کردن جهان در اين زندگي و سپس ادامه پيشرفت در فراسوي آن زندگي و حرکت بسوي اهورا مزداست.
. در آئين زرتشت هدف از زندگي پي ريزي يک زندگي شاد و خوشبخت است. بنا برا ين مردماني که ميخواهند در اين آئين گام بگزراند بايد راهي را برای زندگی برگزینند که در اين جهان خوشبخت زندگي کرده و پس از مرگ با رواني شاد در« خانه سرود» اهورا مزدا که در انديشه و وجدان هر انساني در درازاي زندگي او ساخته ميشود جاي بگیرند .
فروهر ميتواند هم از طرف راست در حرکت باشد هم از طرف چپ و اين بستگي به جهت نور دارد.
حلقه ای دردست چپ نگاره وجود دارد که « حلقه پيمان» ميباشد که نشان از عهد و پیمانی است که ميان انسان و اهورامزدا از يک سو، و ميان انسان و انسانهاي ديگر از سوي ديگر بسته میشود. حلقه های ازدواج که امروز در انگشت چپ ميکنند از همين نماد برگرفته شده.
بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره، نماد پرواز به سوی بالا و اشاره به پیشرفت وتازه کردن جهان در اين زندگي و سپس ادامه پيشرفت در فراسوي آن زندگي و حرکت بسوي اهورا مزداست.
بالها ي فروهر از سه رده شاهپر درست شده که نماد سه فروزه جاودانه جهان بيني زرتشت يعني انديشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک» است که انسانها را به بالا ميکشد.
در
میان کمر مرد خردمند یک حلقه بزرگ قرار گرفته که اشاره به " دایره زمان"
که هر دم در چرخش است مي باشد است. در هر لحظه زمان در گردش خود دو راه را
پيش پاي انسانها ميگزارد ، يکي «خوب» يعني پيشرونده و پيشبرنده بسوي يک
زندگي شاد و خوشبخت و ديگري« بد» يعني بازدارنده و پس برنده بسوي يک زندگي
غم زده و نگون بخت. انسانها آزادي گزينش ميان اين دو راه خوب وبد، را
دارند. «خوب» و «بد» معني خود را در رابطه با هدف انسانها در زندگي پيدا
ميکند
. در آئين زرتشت هدف از زندگي پي ريزي يک زندگي شاد و خوشبخت است. بنا برا ين مردماني که ميخواهند در اين آئين گام بگزراند بايد راهي را برای زندگی برگزینند که در اين جهان خوشبخت زندگي کرده و پس از مرگ با رواني شاد در« خانه سرود» اهورا مزدا که در انديشه و وجدان هر انساني در درازاي زندگي او ساخته ميشود جاي بگیرند .
اين
دو راه «خوب» و «بد» بوسيله دو رشته که يکي از طرف راست و ديگري از طرف چپ
« دايره زمان» بيرون ميايند نمايان شده اين دو رشته نماد دو فروزه نيکي و
بدي هستند که « همزاد» ميباشند و در انديشه بوجود ميايند . يکي « سپنتا
مينو» نیروی هاي پيشبرنده و شادي افزاي اهورامزدا است و دیگری «انگره مینو»
نشان نیرویهاي بازدارنده و غم آفرين اهریمنی ميباشند . انسان در میان دو
نیروی خوبي و بدي قرار گرفته است و آزاد است يکي از آنها را گزينش کند . پس
اگر از انديشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنتا
مینو در کنار وی خواهد بود و او را به جلو خواهد کشاند. او هم در این دنیا
خوب زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین با رواني شاد وخوشبخت زيست خواهد
نمود .
دم
پرنده مانند نگاره به صورت سه رده پر درست شده است که اشاره به انديشه بد ،
گفتار بد و کردار بد دارد .آنها انسان را بسوي پائين ميکشند.
مي بينيم در يک نگاره گوچک، نياکان پر از دانش و دانائي ايرانيان چه اندازه خرد و بينش و انديشه نيروزا جاي داده اند.
دکتر خسرو خزاعي - پرديس
مي بينيم در يک نگاره گوچک، نياکان پر از دانش و دانائي ايرانيان چه اندازه خرد و بينش و انديشه نيروزا جاي داده اند.
دکتر خسرو خزاعي - پرديس