۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

هموطن مسلمان ! اگر تصور چنين وضعيتي براي تو مضحك و غريب است، براي ما غيرمسلمانان يك واقعيت است كه داريم در آن زندگي مي‌كنيم!!!

لحظه‌اي فرض كن كه در كشوري دنيا
مي‌آمدي كه مسلمانان اقليت و جپرقوظيان اكثريت بودند، مسلمانان حق داشتن
روزنامه و تلويزيون خاص خود را نداشتند مسلمانان براي اينكه كتب ديني خود را
 چاپ كنند مجبور بودند كه آن را به وزارت ارشاد جپرقوظيان بسپارند تا مورد
 مميزي قرار گيرد. وزارت ارشاد جپرقوظيان قرآن را مورد مميزي قرار مي‌داد و
 بخش‌هاي زيادي از آن را سانسور مي‌كرد و بخش‌هاي باقي مانده را با تغييرات
 فراوان چاپ مي‌كرد. در رستوران‌ها فقط گوشت خوك سرو مي‌شد و اگر كسي
 گوشت گوسفند مي‌خورد دستگير شده و شلاق مي‌خورد. ماه رمضان غذا و آب
 نخوردن در مكان‌هاي عمومي قدغن بود و ماموران ويژه در اين ماه به صورت
رندم افراد را در خيابان مي‌گرفتند و مجبور مي‌كردند كه يك قلپ آب بخورد
 و اگر امتناع مي‌كرد او را به كلانتري برده و اعمال قانون! مي‌كردند.
در تمام رستوران‌ها و فست فود‌ها نوشيدني الكلي سرو مي‌شد و اگر كسي
 مي‌خواست به جاي آن آب بنوشد فوراً بازداشت شده و هشتاد ضربه شلاق اعمال
 قانون مي‌شد. جپرقوظيان معتقد بودند كه لباس‌هايي با رنگ‌ها مشكي، قهوه‌اي و
 سورمه‌اي تحريك آميز است و تنها رنگ‌هاي مجاز براي پوشاك نارنجي،
صورتي و فسفري بود. آخوندهاي مسلمان حق پوشيدن عبا و شلوار بلند
 را نداشتند بلكه بايد  شلوارك مي پوشيدند.
 در غير اينصورت حق بيرون آمدن از خانه را نداشتند.
چرا كه در انظار عمومي آدم بايد به قوانين جامعه احترام بگذارد،
حالا مي‌خواهد در  خانه‌ شخصي خودش هر فسق و فجوري بكند بكند.
شهادت مسلمانان درباره جپرقوظيان ارزش قانوني نداشت.
ديه آنها كمتر از ديه‌ جپرقوظيان بود  و مسلمان از جپرقوظ ارث نمي‌برد.
مسلمانان حق بنا كردن مسجد نداشتند، اما در هر كوچه و خيابان شهر يك عدد
 معبد باشكوه و مجلل جپرقوظيه احداث مي‌شد كه در مجموع چهار نفر و نصفي
 عبادت كننده داشت و صبح و ظهر و شب و نصفه شب با صداي بلند آهنگ
 ليلافروهر پخش مي‌كرد. كلاً يكي دو ماه از سال كل برنامه‌هاي تلويزيون كشور
 عبارت بود از آهنگ‌هاي ليلا فروهر و از همه‌ معابد جپرقوظيه تا پاسي از شب
 گذشته همين آهنگ‌ها با صداي بلند پخش مي‌شد. اگر از خانه‌اي صداي قرآن يا
 نوحه به گوش مي‌رسيد پليس 110 به آنها تذكر مي‌داد و اگر براي بار دوم به
گوش مي‌رسيد پليس آنها را بازداشت كرده و اعمال قانون مي‌كرد.
اگر يك دانش آموز مسلمان مي‌خواست در كنكور سراسري ثبت نام كند
مجبور بود فرمي را پر كند كه در آن دين فرد پرسيده شده بود و تنها گزينه‌هايي
 كه مي‌توانست در برگه علامت بزند عبارت بودند از: جپرقوظيه، وهابي،‌
 بهايي! همين پرسش از دين در هنگام استخدام، گزينش، اخذ پاسپورت،
باز كردن حساب بانكي، كانديداتوري مجلس و غيره نيز انجام مي‌شد.
اگر جپرقوظي‌اي با تحقيق و مطالعه مباحثه به اين نتيجه مي‌رسيد كه بايد
 جپرقوظيت را كنار بگذارد و به اسلام بگرود بايد اين كار را
كاملاً مخفيانه مي‌كرد وگرنه اعدام مي‌شد.
هموطن مسلمان ! اگر تصور چنين وضعيتي براي تو مضحك و غريب است،
 براي ما غيرمسلمانان يك واقعيت است كه داريم در آن زندگي مي‌كنيم و با
 گوشت و پوست خود آن را لمس مي‌كنيم. هموطن من! به من نگو كه
اينجا اكثريت با مسلمانان است و هر جامعه‌اي قانون خودش را دارد
و اگر آن را نمي‌پسندي از اين كشور برو! اينجا وطن من هم هست،
و من هم به اندازه‌ تو در آن حق زندگي،
 تحصيل، كار، مراودات اجتماعي، ارتباطات، تبليغ و فعاليت دارم.
اينجا وطن من هم هست. وطني كه تو به بهانه اكثريت بودن، تمام منابعش را
( كه سهم من هم هست) مصرف مي‌كني تا چنين جهنمي براي من بسازي.
 وجدان تو كجاست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.